مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۶:۴۱ ب.ظ

سلسله سوال های غم انگیز من از خودم

گاهی سوال های غم انگیز و ترسناکی از خودم می پرسم.مثلا اینکه:

اگر آن زلزله ی بزرگ تهران - که سال هاست از آن حرف می زنند - رخ دهد،آن وقت چه کسی به دنبال من و خانواده ام خواهد گشت؟

وقتی تمام شهر به ویرانه ای تبدیل شده و تمام خطوط ارتباطی قطع است چه کسی مرا به یاد خواهد آورد و دل نگران زنده ماندن و نماندم خواهد شد؟

چه کسی مدام برایم پیام می فرستد؟چه کسی از خوانده نشدن و نرسیدن پیام ها دچار استرس و دلهره می شود و خدا خدا می کند که زنده باشم و سالم؟

بعد از فکر کردن به این سوال ها به کسانی فکر می کنم که دوستشان دارم.بعد بغضی گلویم را می گیرد و می پرسم اگر زنده بمانم چقدر زمان می برد تا زندگی ام را از نو شروع کنم؟

۰۰/۰۶/۰۷
یاس گل

نظرات  (۳)

راستش منم گاهی به این چیزا فکر میکنم.البته یه کم رئال تر.مثلا اگه من بمیرم کی به دوستای مجازیم (تو و آبان) خبر میده؟

پاسخ:
وای فکر کن بمیریم و خیلی ها خبرش رو نگیرن. چقدر غریبانه

میگما من چند وقت پیش که به خاطر یه کار ضروری تهران بودم وقتی به ساختمانا نگاه میکردم و به زلزله فکر میکردم با خودم میگفتم نهههه اون فاجعه رخ نمیده(اخه خودمم بعصی وقتا بهش فکر می‌کنم) حتی اگه زلزله قدرتمندم باشه ساختمانای تهران اغلب مهندسی شده ساخته شده هستن.نه اینکه نگرانی وجود نداشته باشه نه اما تجربه میگه این نگرانی بیش تر متوجه بافت فرسوده است .کاش هیچ کس به خاطر فقر مجبور نبود تو اون خونه ها زندگی کنه.

امیدوارم هیچ وقت اون زلزله رخ نده و آرزو میکنم که همممیشه کنار خانواده‌ات سالم و شاد باشی،یاسمن عزیزم. 

 

پاسخ:
منم آرزو می کنم هیچ وقت اون زلزله رخ نده. ازت ممنونم که تو هم برام این دعا رو کردی زینب عزیز و مهربانم
شاد باشی و سلامت

و من بعد تصورش می‌زنم زیر گریه و های های گریه می‌کنم و خب می‌دونی بعدش آروم می‌شم. انگار مجهز کردم خودمو برای یه ویرانی بزرگ، یه بحران بزرگ.

پاسخ:
یاد فیلم امیلی می افتم که تصور می کرد وقتی می میره همه براش گریه می کنن و خودشم پا به پای اون ها اشک می ریخت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">