مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۰، ۰۱:۳۷ ب.ظ

نامه های چَمیلی به جان شکر-7

جان شکر!

من پس از این همه شعر خواندن و دل به منظومه های عاشقانه سپردن،به اشتباه،مجنون شدن را آموختم نه لیلی بودن را.

من آموختم چگونه می توان کسی را عاشقانه دوست داشت،چگونه می توان برای کسی تب کرد و گریست و چراغ یادش را هرلحظه و هرجا-نه فقط در دل،بلکه در سر-زنده و روشن نگاه داشت.اما دریغ،دریغ که نیاموختم چطور می توان در نگاه کسی،لیلی شد.لیلی شدن که دست آدم نیست،مجنون هایند که انتخاب می کنند چه کسی لیلی آن ها باشد.

کم کم هندوستانیان دیگری را می بینم که مثل تو به زبان فارسی علاقه مندند و به فارسی شعر می گویند.حالا حس می کنم هند شبیه دوستی آشناست که سال های سال می شناسمش و پس از این همه سال،اشتیاق دیدارش را دارم.چیزی شبیه به حرف های شیرین و آغازین خودت که می گفتی حس می کنی از بچگی مرا می شناسی.

این ها همه معجزه ی محبت و عشق و دوست داشتن است که انسان را با جهان و مردمان جهان به صلح می رساند و آشتی می دهد.

جنگ ها زمانی آغاز می شوند که مهرورزی از یاد و خاطر آدم ها رفته رفته پاک می شود و جای خود را به دشمنی می دهد.

 

می گویم و می نویسم هرچند هرگز به سمع و نظرت نخواهد رسید.

۰۰/۰۶/۱۴
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">