مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۲:۲۷ ب.ظ

نامه های چَمیلی به جان شکر-8

جان شکر!

دلم می خواهد با همه ی آدم ها درباره ی تو صحبت کنم.

دلم می خواهد درباره ی تو،با خیال تو گفتگو کنم.

ترجیح می دهم که در خلوتم حتی،با خودم،از تو بگویم و پیوسته درباره ی تو بیاندیشم.

این است که مادرم با کلافگی می گوید:وای که چقدر از هند می گویی دختر!

از هند گفتن هم یک جور از تو گفتن است.

 

می گویم و می نویسم،هرچند که هرگز به سمع و نظرت نخواهد رسید.

۰۰/۰۶/۱۵
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">