جمعه, ۱۶ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۲۷ ق.ظ
قربانگاه
دیشب،خواب منصور حلاج را دیدم.خواب روزهایی که زمزمه های "انا الحق" گفتنش،تردید به جان اطرافیان می انداخت.خواب میدان اعدام را دیدم.خواب چوبه ی دار.
پس از بیداری این کلمه به ذهنم آمد : "قربانگاه"
درد سنگینی روی سینه ام بود.مثل شب سختی که پشت سر گذاشتم از خدا مدد خواستم.کمی پای حرف های معنویِ این و آن نشستم و آرام گرفتم.
رفتم به انباری و یکی از کتاب های کنکور سال پیش را بالا آوردم تا به فصل اساطیر جهان مراجعه کنم و درباره ی چیزی که می خواستم،بیشتر و بیشتر بدانم.
بعد در گوگل منصور حلاج را جستجو کردم و در طاقچه،فصلی از تذکره الاولیای عطار را که به منصور مرتبط بود،دانلود کردم.
۰۰/۰۷/۱۶
سلام
خواب منصور حلاج، نیاز به حلاجی ندارد. :)
فنای فی الله باشید ان شاءالله.