اینجا تاج محل ماست
زمانی که عکس تاج محل را استوری کردم و شعر مرتبطی از سهراب سپهری برایش نوشتم،حس کردم یک روز همین عکس را نه از اینترنت بلکه از دوربین تلفن همراهم خواهم گرفت و با دیگران به اشتراک خواهم گذاشت.
یکی از دوستان هندی در جواب استوری ام نوشت : yai hamara hai Tajmahal
جز کلمه ی تاج محل،باقی واژه ها را نفهمیدم.
با این دوست فقط به انگلیسی حرف می زنم و او گاهی به هندی هم می نویسد و می گوید هندی یاد بگیر.
قبلا دوست مسلمانی داشتم که فارسی را خوب بلد بود و نیازی به انگلیسی حرف زدن نبود.اما دیگر با او ارتباطی ندارم.
رفتم در مترجم گوگل معنی عبارتی که بلد نبودم را دیدم:اینجا،تاج محل ماست.
گفتم: بله، گفت :بیا و ببین.حالا بیا. و این بار به عربی نوشت : متی ستظهر وجهک؟
گفتم:عربی می نویسی؟!خوب است.
گفت:در گوگل ترنسلیت زدم.
این دوست هندی را چند ماه پیش پیدا کردم.وقتی درخواست دنبال کردن داد دیدم دوستم هم دنبالش می کند.به دوستم گفتم:می شناسی اش؟گفت اهل هند است و هندوست.
اوایل چندان مایل به جواب دادن نبودم.اما روزی که آمد و درباره ی مراسم رکشابندان گفت ناگهان حس کردم این فرصتی برای آشنایی بیشتر با برخی رسوم هند است.
درباره او چیز زیادی نمی دانم و نمی پرسم.بیشتر عکس هایش را از دور می گیرد اما می دانم بسیار اهل سفر است.یک موتور زیبا دارد که با آن به مناطق سرسبز هند می رود.گاهی که برای نیایش به معبد می رود استوری می گذارد.مطمئن نیستم اما به نظر نمی آید شهری باشد هرچند که سر و و ضعش واقعا چیزی کم از شهری ها ندارد.
هر چند وقت یک بار هندی های جدیدی را پیدا می کنم.به این فکر می کنم که وقت رفتن باید دوستان زیادی داشته باشم و تنها نباشم.
هنوز هم مایلم برای مدت کوتاهی زندگی در هند را تجربه کنم.
آیا علی رغم تمام شرایطی که در تضاد با تصمیمم هستند روزی موفق خواهم شد و انجامش خواهم داد؟