مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۵۴ ق.ظ

آه و آتش

گفتم《دوستت دارم》
و به جای آه،
آتش از سینه ام زبانه کشید.
فروغِ تو در من گرفت و تن،
به پیچ و تاب،به دگرگونی رسید.
ستاره ای از کهکشان فرود آمد وَ مرا به ماورای رویاها برد.
به خود آمدم دیدم،که نه از خاکم،وَ نه از آتش.
دیدم،همه تن حرفم،نامم،
پُرم از یاد تو.

 

 

 

۰۰/۰۹/۰۶
یاس گل

نظرات  (۲)

من که در آتش سودای تو آهی نزنم

کی توان گفت که بر داغ، دلم صابر نیست ...

 

یادش بخیر جودی ا بو ت را

پاسخ:
همیشه بیت هایی کاملا متناسب با پست می نویسید
خیلی متشکرم

سلام.سلام. سلام:).

چه زیبا نوشتین:).

من خودمو با این بابالنگدراز خفهَ مکنم همیشهَ:).😁🌻

چقدر دوستداشتین آخه این زوج؟!😅

پاسخ:
سلام سلام
واقعا همینطوره. الهی به پای هم پیر شن و الگوی جوانان مغرب زمین شن :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">