سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۵:۰۷ ب.ظ
دوزیست
کسی که روی صندلی،
نشسته است و چای می خورد
کسی که سیبِ عشق را،
-اگرچه نیم خورده- پیش می کِشد،
کسی که آفتابِ زندگی هنوز،از فرازِ رشته کوهِ شانه های او طلوع می کند
ستاره-میوه ای که بر سیاهِ شاخسارِ شب رَسیده است و قامتم به ارتفاعِ چیدنش نمی رسد،
تمامِ خواهش و خیال دلپذیرِ این چنینِ من،تویی.
و من،
دوزیستی که بی تو همچنان،
از این جهان واقعی،از این جهانِ خالی از تو کوچ می کنم
به سوی وهمخیزِ غیرواقعی،
به سوی پوچِ دلبهخواهِ تا ابد ندیدنی.
تو اِی مَگوی بی بدیل زندگی.
۰۰/۰۹/۲۳
راستش خجالت میکشم جلوی این متن ادبی قشنگ چنین کامنتی بذارم.اما خب اعتراف میکنم هروقت تو لیست ستارهها چشمم میفته به این عنوان توبی مگوایر میخونمش و بعد که متوجه اشتباهم میشم از خنده پخش زمین میشم :/ 😅