نیاز مبرم
دیروز با وجیهه حرف می زدم.هر دو از تلاش هایمان برای ایجاد دوستی های جدید می گفتیم.تلاش هایی که البته بی نتیجه مانده است و تقریبا به جایی نرسیده است.(لااقل به جایی که ما می خواستیم نرسیده است.)
گاهی هم به دوست های قدیمی ام فکر می کنم.به آن هایی که دیگر خیلی وقت است با من حرف نمی زنند و تلاش هایم برای هم صحبتی با آنان به جایی نرسیده است.
دیگر به بازگشایی دانشگاه ها نیاز مبرم دارم.به دیدن آدم ها.به حضور در اجتماع.
دو سال است که دارم از پشت واتس اپ و اینستاگرام با دیگران حرف می زنم.از همین روست که گوشی از دستم نمی افتد و گاهی ساعت ها منتظر جواب پیام هایم می مانم.این وضعیت آزاردهنده است.
آخر هفته ها خانواده به زور هم که شده مرا می کشند بیرون و این ور آن ور می برند تا انقدر داخل چهاردیواری اتاقم نمانم.ما با هم به رستوران،کافی شاپ،منزل مادربزرگ،باغ و بوستان و اینجا و آنجا می رویم اما... .
نه،این ها کافی نیست.
دانشگاه ها را باز کنید.
اصلا ورود و خروجمان را مشروط کنید به نشان دادن کارت واکسیناسیون.همه را مجبور به تزریق واکسن کنید.هرکاری می کنید بکنید اما درهای دانشگاه ها را به رویمان باز کنید.
این وضعیت زیادی ادامه دار شده است.
با گوشت و پوست و استخوان درک میکنم چی میگی
حالا فکرشو بکن من از دوسال قبل تا خود کرونا کنکوری محسوب میشدم...
این وضعیت برای من ۵ ساله که هست... فکرشو بکن یاسمن یه ایامی اجتماع برای من خلاصه میشد تو وبلاگ تو و آبان و خودم. وقتی تو وبلاگم پست میزاشتم هزاااار بار چک میکردم شاید نظری گذاشته باشین.
هنوزم جامعه برام تو فصای مجازی خلاصه میشه. به همین خاطر دارم سعی میکنم ازش دوری کنم که مجبور شم شرایطو تغییر بدم
. حالا از استرس هایی که این سالها بابت جان عزیزترین هامون کشیدیم بماند
اخباری که شنیدیم بماند
نصیحت ها و سرزنش ها بماند
اخ یاسمن چقدر حس میکنم زخمیام