دکتر شین و میز کناری
دیشب خواب دکتر شین را دیدم.
من چرا آنجا بودم یا او چرا اینجا بود؟
دکتر شین جدی بود.مثلِ بیداری،عینک می زد و قدش خیلی بلند بود.
ما درباره ی ادبیات حرف هایی زدیم.در طول خواب مدام حواسم به میز کناری بود.میزی که جیم-به دروغ-گفته بود مال اوست.
به ساعت نگاه کردم و با خود گفتم:باید قبل از آمدن جیم از اینجا بروم.
اما دکتر شین انگار داشت درباره ی یک پژوهش ادبی حرف می زد و پیشنهاد فعالیت های این چنینی را می داد.
می خواستم بروم که از پشتِ درِ شیشه ای سایه ای دیدم.گفتم:وای نه!یعنی رسید؟
در باز شد.پسر سبزه رو وارد شد.خودم را به آن راه زدم.پشت سرم آمد.برگشتم نگاهش کردم.
چیز واضحی از صورتش نمی دیدم اما انگار داشت لبخند می زد.
نمی فهمیدم این که در خواب می بینم همان جیم است و ضمیر ناخودآگاهم برای آرامشم از وضوح صورتش کم کرده یا یک نفر دیگر است.
نمی خواستم در آن لحظه آنجا باشم.
از خواب بیدار شدم.
با سردرد میگرنی...
سلام.سلام.سلام
دکتر شین کیه؟