ورزشکاران پیروز باشید
از اتاق بیرون آمدیم تا برویم برای صرف شام.
راهرو تاریک و روشن بود.
یکی از خدمه از کنارمان گذشت.از پشت، یک لحظه او را شبیه تو دیدم.فرم موهایش شبیه فرم موهای تو بود.وقتی برگشت دیدم اصلا شبیه تو نیست.فقط از پشت می شد تصور کرد که کسی مثل توست.حتی فرم راه رفتنش شبیه تو بود.
وقتی به اتاق بازگشتیم حس کردم حتی اتاق هم برایم آشناست.فضای اینجا مرا یاد یکی از پست های تو می انداخت.عکسی که روی تخت هتل نشسته بودی و تلفن دستت بود.
با دقت به تخت و تلفن کنارش نگاه کردم.به کاغذدیواری اتاق.آیا تو روزی اینجا بوده ای؟
***
در همین مدت کوتاه سر میز شام و نهار ورزشکاران زیادی را اینجا دیده ام.مثلا آقای ه یا آقای الف.
اینجا پر است از ورزشکار.برای همین هم به هیچ کدامشان سلام نمی کنم چون همه ی آن ها آشنایند.نام خیلی ها را نمی دانم و فقط چهره شان را در تلویزیون دیده ام.
ه را دیشب از پشت ماسک شناختم.انگار فهمید که می شناسمش.دو سه بار چشم در چشم شدیم اما باز هم سلام نکردم.چون من حتی نمی دانستم او قبلا بازیکن کدام تیم بوده است.فقط اسمش را می دانستم.
سر میز صبحانه والیبالیست های نمی دانم کدام تیم کنارم بودند و من حس می کردم کنارشان مثل مورچه ام.
باز هم به اینجا خواهم آمد.کاش یک روز والیبالیست های تیم ملی را اینجا ببینم.البته اگر ببینمشان آیا به آن ها سلام خواهم کرد؟
بعید می دانم.
مدتی ست که نود درصد آرزوهایم را دیگر از دور دوست دارم...از دور...
چوطور شده ؟ 0__0
کجا رفتین یه کپه ورزشکار دیدین ؟