مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۰۷ ب.ظ

ولع دانستن

رفته بودیم باغ کتاب.

تنها بخشی که برای مدتی طولانی پای آن توقف کردم و تک تک کتاب های چیده شده در قفسه های آن را نگاه کردم،قسمت نقد ادبی بود.قفسه ها پر بود از کتاب هایی که برای یک دانشجوی ادبیات به درد بخور و لازم بود.دلم می خواست بسیاری از کتاب را بردارم و پولش را جیرینگی حساب کنم و به خانه بیاورمشان.اما مگر پول این همه کتاب را داشتم؟مگر جایش را داشتم؟یا اصلا وقتش را؟

راستش امروز به یک نتیجه ی مهم رسیدم و آن اینکه دانشجوی ادبیات فارسی زمانی در رشته خودش موفق است و سری در سرها در می آورد که به کلیات مسائل ادبی مسلط باشد.به سبک شناسی،معانی و بیان و بدیع،دستور زبان و .... وگرنه درک معنا و مفهوم شعر یا نثر چیزی نیست که تنها هدف اصلی یک دانشجو از ورود به رشته ی ادبیات باشد.

چند بار مردد شدم که یکی دو کتاب بردارم اما واقعیت این بود که همین قبل عیدی تازه کتاب بیان شمیسا را دریافت کرده بودم و قبل از هرچیز واجب بود این کتاب را بخوانم.واجب بود ابیاتی از شاهنامه که برای عید در نظر گرفته شده بخوانم،و همین طور لیلی و مجنون را.تازه تکالیف درس ادبیات داستانی هم هست.

اینطور وقت ها ولع آدم برای "بیشتر دانستن" زیاد می شود.دلت می خواهد بخوانی و بخوانی و بخوانی تا بدانی،تا بیشتر بدانی.

این شد که وقتی به خانه برگشتم بیان شمیسا را در دست گرفتم و شوع کردم به خواندن آن.

۰۱/۰۱/۰۲
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">