دوشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۱، ۰۸:۰۴ ب.ظ
اتاقکی در گوشهی حیاط
کاش یک خانهی ویلایی بزرگ داشتیم.خانه ای که در یک سمت از حیاط سرسبزش،کلبه-اتاقکی داشتیم و من وقتی دلم می خواست تنهایی ام را بغل کنم،آنجا می رفتم.
آن وقت حتی می توانستم به تو بگویم :بلند شو بیا ایران.فکر هتل را نکن.برایش هزینه نکن.اینجا اتاقکی در گوشهی حیاطمان هست که می توانی هرچند روز که دلت خواست در آن اقامت کنی و تهران را ببینی.
یا مثلا ای کاش آشپزی بلد بودم و می گفتم:حتی برای غذا هم هزینه نکن.خودم می پزم.
یا مثلا ای کاش انقدر برای ثبت نام در کلاس رانندگی دست دست نمی کردم و یک جیپ داشتم و می گفتم:برای گشت و گذارِ داخل تهران هم اصلا پول خرج نکن.خودم می گردانمت.
اما خب من چنین امکاناتی در اختیارم نیست و فقط می توانم آرزو کنم یک روز به ایران بیایی و خودت اینجا را ببینی.همین.
۰۱/۰۱/۰۸