مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۰۳ ب.ظ

جابجایی رکورد شخصی

این ماه،رکورد خودم را در مصرف مُسکّن جابجا کردم!آنقدر برای انواع و اقسام دردها- از سردرد گرفته تا دل دردهایم- مسکن خورده ام که حتی نمی خواهم به شمارش آن بپردازم.

دو سه هفته قبل،یک حمله ی میگرنی جانانه را تجربه کردم.چیزی که آخرین بار در بیست و یک سالگی لمسش کرده بودم.سه روزِ تمام این درد وحشتناک مدام در سرم می پیچید.به زور قرص و مسکن به دانشگاه می رفتم و درس می خواندم اما واقعیت این بود که حالم بد بود،خیلی بد.

آخر کارم به درمانگاه کشید.دکتر هم یک سرم نوشت و در آن تقویتی و خواب آور و یک مسکن آبکی ریختند.آخرش هم دردم با آخرین قرص سوماتریپتان خودم خوب شد.

تقریبا همه نگران این بودیم که نکند در سفر هم این موضوع باعث اذیت و آزار همگی ما شود،اما انگار خدا دلش سوخت و اجازه داد در طول سفر هیچ دردی نداشته باشم.

این هفته هم چند مرتبه درگیر سردرد بودم.نه به شدت آن سه روزِ وحشتناک،اما به هرحال آنقدری بود که خودش همین طوری خوب نشود و نیاز به مسکن باشد.

این شد که دیدم باید داروهای طب سنتی ام را دوباره شروع کنم.فروردین ماه،طبیب داروهایی نوشته بود و قرار بود اردیبهشت داروهای بعدی شروع شود.کوتاهی کردم و نخوردم.اما با دیدن وضعیتم در این ماه تصمیم گرفتم داروهایم را درست و حسابی مصرف کنم تا زودتر تمام شود و بروم سراغ مرحله بعدی درمان.

شاید هم مجبور شوم دوباره بروم پیش متخصص مغز و اعصاب.هرچند که هیچ دل خوشی از داروهای میگرنی شان ندارم.نه من بلکه تقریبا بیشتر دوستان میگرنی ام هم همین طور هستند.مثلا چند ماه پیش بود که "ف" از زیاد شدن سردردهای میگرنی اش کلافه بود.رفت نزد یکی از بهترین های مغز و اعصاب.بنده ی خدا می گفت آنچنان قرص ها قوی هستند که حالا دارد فکر می کند به جز خود میگرن چطور عوارض جانبی داروها را برطرف کند.آخرش هم طاقت نیاورد و پس از دو هفته مصرف قرص ها را قطع کرد.گفت تمام بدنم به هم ریخت یاسمن.

من هم آن اوایل که برای میگرن،داروهای پیشگیری مصرف می کردم همین طور شدم.معده ام اذیت می شد و از این بدتر ،آن قدرها که انتظار می رفت در تعداد دفعات سردردم تاثیری نداشت.

یک بار که با گریه ی ناشی از درد میگرنم پیش دکتر رفته بودم،با ناله گفتم:پس این درد ها کی تمام می شوند؟

گفت:با افزایش سن اما درس خواندن هم افزایشش می دهد.

این را طبیب هم گفته بود.می گفت چه اصراری است به ادامه تحصیل؟بنشین در خانه و همان کتاب ها را در خانه بخوان.

اما من نمی توانستم.این را کسی درک می کند که از درس خواندن در دانشگاه لذت ببرد و نتواند قید درس خواندن را بزند.من خیلی از مفاهیم ادبیات را با مطالعه شخصی ام درک نمی کردم و حالا در دانشگاه دارم می فهمم.

من همین یک دلخوشی را در زندگی ام دارم.نمی توانم کنارش بگذارم.

راستش می خواهم یک اعتراف بکنم.من به "ز" خیلی حسودی ام می شود وقتی می بینم او صحیح و سلامت است و می تواند بی وقفه کار کند،درس بخواند،سفر کند،تفریح کند و این زندگیِ بسیار فشرده اش هرگز باعث سردردش نمی شود.

من هیچ وقت نتوانستم بی وقفه به کاری که دوستش دارم بپردازم،مثلا به همین درس خواندن.همیشه ی خدا مجبور شدم برای پیشگیری از شروع دردها،حواسم به ساعت باشد و برای خودم بازه زمانی تعریف کنم.

به گمانم اگر روزی از راه برسد که این سردردها  تمام شود افسار پاره کنم.

البته اگر واقعا چنین روزی برسد،شاید در بهشت...

 

+راستی. می دانم که خیلی بامحبتید.من خوشحالم که دوستان همدلی چون شما دارم اما یک تقاضا دارم.پای این پست به من متخصص مغز و اعصاب یا فلان طبیب سنتی را معرفی نکنید.من خودم سال هاست تحت درمانم :))
در این لحظه هم باید یک جوری خودم را خالی می کردم که نوشتن برای شما بهترین راه بود.

دوستتان دارم

۰۱/۰۳/۱۳
یاس گل

نظرات  (۲)

:""""

میگرن خیلی رو مخه

من مامانم داشت

نمیدونم چطوری خوب شد (یعنی کم شد)

 

از این دارونما ها روتون جواب نیس ؟ نمیدونم والا :)

امیدوارم خوب شین ، یا کمتر بیاد سراغ تون ...

پاسخ:
ببین اینطور که من متوجه شدم بعضی ها به طور مقطعی دچارش میشن و بعد از گذشت اون بازه،بهبود پیدا می کنن. بعضی ها هم مثل من از نوجوانی یا مثلا ژنتیکی براشون شروع میشه و این ادامه داره.البته میگن با افزایش سن کمتر میشه ولی خب من خانم ها و آقایون ۴۰،۵۰ ساله ای می شناسم که اگرچه تعدا دفعات سردردشون کمتر از جوانیشونه ولی اینطور نیست که کاملا تموم شده باشه

ممنونم ازت عزیزم

منم به دوستایی که توی درس و دانشگاه موفقن و میتونن طوری درس بخونن که شاگرد برتر بشن حسادت میکنم:)

حسادت هم که نه. یجور غبطه

با اینکه تا دبیرستان درسم خوب بود و معدلم بالای 19 بود

یهو توی دبیرستان معدلم طوری اومد پایین که دیفرانسیل رو تک ماده کردم :))

همینقدر درس نخون شده بودم

حالا فکر کن اکثر دوستای نزدیکم یه نسبت خوبی با درس و دانشگاه دارن :))

 

ولی از یه جایی به بعد بجز پذیرش این موضوع کاری از دستم بر نیومد و حتی برای ادامه تحصیل با اینکه میخواستم توی یه رشته دیگه ارشد بگیرم، اما ترجیح دادم همون رشته رو از کارشناسی شروع کنم

چون من اینم:) یه آدمی که نمیتونم سخت و فشرده درس بخونم و کارهای تحقیقاتی ارشد اذیتم میکنه

نمیتونم مثل داداشم باشم. نمیتونم اونی که خانواده میخون باشم

ولی به درس هم علاقه دارم و میخوام که فضای دانشگاه رو توی زندگیم داشته باشم

پس بهترین گزینه برای من گرفتن یه کارشناسی دیگه است.

با اینکه خیلیا درک نمیکنن

 

مطمئنم تصمیمی که برای زندگیت میگیری بهترینه. چون تو خودت رو بهتر از بقیه میشناسی

به خودت سخت نگیر و کاری که حالت رو خوب میکنه انجام بده حتی اگه بقیه درکت نکنن

(نکته: قطعا که اول از همه مراقب سلامتیت باش. ولی از آرزوهات هم دست نکش. دنبال یه راه باش که هر دوتاش رو در کنار هم ادامه بدی.

یکی از دوستام الان دوترم رو از دانشگاه ارشدش مرخصی گرفته. چون برنامه دیگه ای براش پیش اومد که انتخابش یکسال مرخصی از دانشگاه بود. خیلیا هم بهش گفتن نه اینکارو نکن. ولی کاری که میدونست درسته رو انجام داد و بابتش پشیمونی ای هم نداره.)

 

پاسخ:
آره
همیشه این نمای بیرونی زندگی ماست که دیگران بهش توجه دارن و به قول تو ممکنه از خودشون بپرسن چرا فلانی چنین انتخابی داشت یا چی شد که فلان تصمیم رو گرفت. 
خیلی ها از شرایط داخلی ما یا شرایط جسمی و روحی و زندگی ما خبر ندارن.
مثلا تو متناسب با شرایطتت دیدی بهتره مجدد بری سراغ مقطع کارشناسی و به عبارتی دو تا مدرک کارشناسی بگیری.
یا مثلا من ممکنه وقتی ارشدم تموم شه خیلی صبر کنم تا بخوام برم دکتری. درسته که بی نهایت دلم می خواد این اتفاق بیفته اما قطعا نمی تونم بلافاصله برم سراغش و همه چی بستگی به شرایط جسمی من در اون دوران خواهد داشت.

امیدوارم علی رغم بعضی محدودیت ها از رسیدن به آرزوهامون جا نمونیم
" خدا با من و توست" 😇

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">