مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۴۶ ب.ظ

صندلی ها

استاد نام یکی از دانشجوها را آورد که غایب بود و ناخودآگاه دستش را به سمت صندلی آن دانشجو حرکت داد.

استاد گفت:می دانید؟صندلی ها با شما انس می گیرند.مثلا خانم ز همیشه روی آن صندلی می نشیند.

سپس فریده و فاطمه برگشتند مرا نگاه کردند و من تازه متوجه شدم همیشه روی همین صندلی می نشینم.استاد گفت:و شما!همیشه آنجا می نشینید‌.

نرگس گفت:من هم در دوره کارشناسی همیشه روی یک صندلی ثابت می نشستم.

حالا گاهی به این فکر می کنم که این صندلی ها پس از ما با چه کسی انس می گیرند و آیا در حافظه ی خود همیشه ما را به یاد خواهند سپرد؟

کاش در آن تئاترهایی که هیچ وقت نشد بروم ببینمشان هم یک صندلی همیشه در انتظار رسیدن من به نمایش باقی مانده باشد...

۰۱/۰۳/۱۷
یاس گل

نظرات  (۲)

چکده کشنگ بود اخرش🥲

پاسخ:
واسه همه ی ما یه صندلی تو جایی که دلمون می خواست بریم و نشد منتظرمونه
۱۸ خرداد ۰۱ ، ۱۵:۳۱ حاج‌خانوم ⠀

سلام

نمی‌دونم بعد من چه بلایی سر صندلی‌ام تو دوره کارشناسی اومد. به نظرم مدت‌ها دنبال صاحابش می‌گشت. چون صندلی‌ام چپ دست بود! و به درد هر کسی نمی‌خورد.😅😁

پاسخ:
آخی 😄 چقدر غریبی کرده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">