مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
چهارشنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۳۴ ب.ظ

کمی مانده به امتحان

وقتی استرس دارم و در جمع دوستانم مدام از ترس خودم حرف می زنم احتیاج‌ دارم به اینکه کسی درکم کند و به عبارتی اول ترس مرا بفهمد و نگوید به خاطر چیز بی ارزشی استرس داری،و بعد آرام آرام به من امید بدهد و بگوید با آرامش از پسش بر می آیی.

اما وقتی حرف می زنم و جز‌ سکوت و بی تفاوتی آن ها چیزی نمی بینم،تصمیم می گیرم خودم برای استرسم کاری کنم و دیگر میان آن جمع صحبت نکنم تا زمانی که بتوانم خودم را جمع و جور کنم و دوباره میانشان برگردم.

این ترم درس های سنگین تری‌نسبت به ترم گذشته داشته ام.با دیدن حجم عظیم آن درس ها دلم می خواهد گریه کنم و راستش به این فکر می کنم : پس منی که این همه در طول ترم درس خوانده ام چرا در روزهای امتحان راحت نیستم؟

 

دلم می خواهد این ترم هم علی رغم سنگینی اش به خوبی تمام شود تا با دل خوش و خیال آسوده پایان نامه را شروع کنم.

دعایم می کنید،مگر نه؟

۰۱/۰۳/۲۵
یاس گل

نظرات  (۵)

درس‌های ارشد تو رشته ما واقعا سنگینن.

یادمه ترم دوم سه تا کتاب: تاریخ جهان‌گشا، نفثه‌المصدور و مرزبان‌نامه رو تو یه روز قرار بود امتحان بدیم و تازه این سه تا کتاب کلا دو واحد درسی بود:)

نفصه‌المصدور رو سه بار خونده بودم تا بفهممش و کلا یه سوال ازش اومده بود تو امتحان. 

فکر می‌کنم حجم استرست طبیعیه و منم شبیه تو بودم. دانشجوی خوبی نبودم تو ارشد ولی شب امتحانی هم نبودم اما باز کم میاوردم.

امیدوارم به بهترین شکل از پسش بربیای عزیزم. 

پاسخ:
قشنگ اون روزهای تو رو می فهمم نسرین.
امروز داشتم برای یکی از دوست هام تعریف می کردم می گفت مگه جزوه نمیدن؟ گفتم جزوه هم میدن ولی اصل خود کتابه و ماشاء الله کتاب هامونم قطورن 😅
نسرین خیلی ممنونم ازت که بهم روحیه میدی و واقعا خوشحالم که درکم می کنی 🥺

بله

پاسخ:
اخ ممنونم ازت فاطیمای عزیزم

من شیش سال ادبیات خوندم ولی حتی یه جزوه هم ندیدم:))

ما کل منابع رو باید از روی کتاب اصلی می‌خوندیم حتی گزیده هم نه!

این سختی رشته ادبیاته که خیلی‌ها باورش نمی‌کنن. 

عزیزمی🥰

بالاخره هم‌رشته‌ای هستیم و باید همو درک کنیم. 

پاسخ:
همین
چه دلخوش بودم به گزیده ها و دیدم نه بابا،این اصلِ کتاب !حالا بشین بخون 😆
یادمه وقتی امتحان لیلی و مجنون داشتیم استاد گفتن کل کتاب به جز حالا چند صفحه
ما سه جلسه هم رفع اشکال گذاشتیم بازم اشکال هامون برطرف نشد 😅

زنده باشی
۲۷ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۰۰ حاج‌خانوم ⠀

سلام یاسمن جان

اینکه ادم‌ها استرس هم رو درک نکنن، طبیعیه. چون هر کسی تا توی موقعیت یه نفر دیگه نباشه و اصطلاحاً هم‌دردش نباشه، نمی‌تونه حتی یک درصد درکش کنه.

ولی اینکه هی بگن چیزی نیست، بابا چرا اینجوری می‌کنی رو منم نمی‌پسندم. برای همین هیچ‌کس مثل خواننده بزرگواری که برات نظر گذاشته و کسی که راه تو رو رفته، نمی‌تونه درکت کنه.

ولی یاسمن جان

عزیز

یه بار که از شدت درس نخوندن، سر جلسه داشتم گوله گوله اشک می‌ریختم، معلممون رسید و گفت تهش صفر میشی دیگه، برای صفر بنویس.

و برای صفر نوشتم و اون امتحان رو شدم ۱۸، اصلا عادت ندارم سر جلسه دست بلندکنم و جواب رو چک کنم یا به معلم و استاد بگم بخونن که ببینن درسته. اما اون امتحان رو خانم‌مون رفت و اومد و جواب چندتا سوال رو گفت.

بهتره بگم بهم ۱۸ داد، نه که ۱۸ شدم.

می‌دونم سخته، زیاده، اذیت شدی و میشی، ان‌شاءالله همه رو با نمره خوب قبول شی. اما واقعا تو زندگی میشه فهمید، وقتی از درس فاصله گرفتی که اصلا نمره ملاک نیست، مهم اون چیزیه که یادگرفتی و بعدها اگه محقق و استاد شدی، اون چیزی که یاد گرفتی رو می‌تونی خوب یادبدی، ولو دور از جون اون درس رو ناپلئونی پاس کرده باشی.

شایدم هر کی باید یه صفر توی درساش بیاره تا استرس شب امتحانش تموم بشه. من تا حالا صفر گرفتم. تا حالا درسی رو افتادم. نه یه بار، دوبار... یه درس مسخره که باورم نمی‌شد نمره نیارم. خیلی بهم سخت گذشته،

حجم درس‌های ادبیات رو نمی‌دونم چقدره، اما دروس حوزوی و حجم درساش هم کم نیست. غیر از قدیمی‌بودن که هر دومون بهش دچاریم، اون عربی است، این فارسی است...شاید بهتر باشه شاید بدتر، بازم نمی‌دونم. اما اینو می‌دونم تو فهم عربی، پیداکردن مرجع ضمیر واقعا توی کتاب‌های فقهی سخت میشه. بعد ممکنه کلا عبارت رو اشتباه بفهمی.

 

همه ادم‌ها ولو جزوه هم بنویسن، کتاب رو هم نخونن، بازم امتحانات بهشون خوش نمی‌گذره. 

سخته می‌دونم

تو تلاشت رو بکن لله

خدا برات جبران می‌کنه، مطمئن باش عزیز

ماچ محکم

پاسخ:
سلام عزیزم
خدا خیر بده اون معلم رو که هم قوت قلب داده و هم همراهیت کرده
اره منم دیگه مثل گذشته به این فکر نمی کنم که لزوما گرفتن ۱۹،۲۰ نشون دهنده ی سطح سواد کسیه

در مورد حجم درس ها می تونم تصور کنم که حجم کتاب ها و مطالب رشته شما هم فوق العاده سنگینه چون به قول تو به زبان عربی هم هست و حتی فکر کردن بهش ترسناکه 😆

به امید خدا
تصمیم گرفتم دیگه زیاد ناله نکنم و در مورد استرسم با دوستام صحبت انچنانی نداشته باشم
تلاشم رو بکنم
تا هرجا که شد بخونم و باقیش دست خدا

ممنونم که دعاگوی من هستی
خیر ببینی

میدونی؟ ما همه مون نیاز داریم حرف بزنیم و بشنویم... و هممون موقعیت هایی که از چیزی بترسیم یا استرس چیزی رو داشته باشیم تجربه کردیم.

و یکی از دلایلی هم که دوستت دارم همینه که خودت نوشتی

"تصمیم می گیرم خودم برای استرسم کاری کنم"

منم یوقتایی توی این حال بودم که احساس کردم از نظر یه دوستی، حوصله سر برم

ولی همینم میتونه کمک کننده باشه که اولا به خودت بگی چرا به حای خدا رفتم پیش بنده خدا؟

دوما حتی اگر نیاز به کمک دارم چرا رفتم به دوستی گفتم که درکی از شرایط من نداره؟ اگر مشکلی هم دارم برم پیش اهلش که بلده و میتونه کمکم کنه

و همینا باعث میشه مستقل تر و قویتر بشی و دفعه بعد که از یه موضوعی درونت متلاطم میشه با واگویه های درونی خودت، خودت رو آروم کنی

و کم کم به اون ترست غلبه میکنی و مثل قبل اذیتت نمیکنه

 

+ ان شالله امتحاناتت رو به خوبی پشت سر بذاری دختر قوی [قلب]

 

پاسخ:
خیلی ازت ممنونم
امیدوارم این مسیر قوی ترم کنه
برای منی که معمولا عادت دارم در مورد ناراحتی هام بشینم و حتما با کسی حرف بزنم خیلی سخته مخاطبی روبروم باشه که واکنش خاصی نشون نده یا درکی از شرایطم نداشته باشه
اما خب
همه این تجربه ها درسه و بزرگمون می کنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">