سه شنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۱۶ ب.ظ
پسربچهای پشت پنجره
پسربچه، پاهایش را از پشت نرده های جلوی پنجره آویزان کرده است و با خودش حرف می زند.شاید هم با موجودی خیالی درون باغچه که درست روبروی پنجرهشان است.
اما عادت دارد پس از چند دقیقه از همصحبتی با خود دست بردارد و با صدای بلند حرف بزند.این کارش برای این است که کسی را-مثلا بچهای دیگر را- پشت پنجره بکشاند و بیشتر از این تنها نماند.
اگر بچهای بیاید پشت پنجره دیگه ول کن نیست.بلند بلند با او دربارهی مسائل بیربط حرف میزند و بچههای دیگر هم اغلب خسته میشوند و از پشت پنجره کنار میروند در حالی که پسربچه همچنان دارد با صدای بلند به نوعی از آنها خواهش می کند که با او خداحافظی نکنند و دوباره پشت پنجره برگردند.
متاسفانه تلاشش بی فایده است.
۰۱/۰۵/۲۵
آخی :( دلم سوخت براش.