مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۳۰ ق.ظ

گرفتن نذری بر پشت بام

دیشب می‌لرزیدم‌.هی‌ ملحفه را دور خودم می‌پیچیدم و باز می‌لرزیدم.

خواب دیدم بالای یک بامم.از آن بالا می‌دیدم که انگار شهر عزادار حسین(ع) است و مراسمی برپاست.

بعد یک هلی‌کوپتر روی بام فرود آمد و گفت نذری امام حسین(ع) را برایم آورده است.گفت روی بام‌ها می‌نشیند و نذری پخش می‌کند.

اهالی ساختمان وقتی فهمیدند،به پشت بام آمدند تا آن‌ها هم نذری بگیرند‌‌‌‌...

۰۱/۰۵/۳۰
یاس گل

نظرات  (۱)

چه خواب خوبی. حس خوبی داشت... به نظرم پر از نشونست.

پاسخ:
منم حس خوبی ازش گرفتم.امیدوارکننده ست.کاش خیرش به این روزهای زندگیم برسه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">