مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
دوشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۳۶ ب.ظ

در کنسرت رضا صادقی

خواب می‌دیدم در سالن کوچکی که شباهتی به سالن‌های کنسرت نداشت روی صندلی نشسته‌ایم.من بودم و خانواده‌ام.ما منتظر آغاز کنسرت رضا صادقی بودیم‌.

فاصله‌مان تا جایگاه آقای خواننده کم بود.می‌توانستم هر دو دخترش را هم آن‌جا ببینم.

صادقی می‌خواند و ما با او هم‌آوازی می‌کردیم.می‌خواند و می‌خواندیم‌.قطعه پشت قطعه.

آخر کنسرت که شد صادقی میکروفن را به آقایی داد تا به صورت شانسی،هرچند دقیقه، از میان حاضران به یک زن بسپارد تا آن زن فرصت خواندن بخش کوتاهی از آهنگ آخر را،همزمان با رضا صادقی داشته باشد.زن‌ها از این اتفاق خوشحال و هیجان‌زده بودند.

مراسم که تمام شد و همه رفتند،چند نفر آمدند تا صندلی‌ها را مرتب کنند.

من هم داشتم عکسی از سالن خالی پس از اتمام کنسرت می انداختم که یک نفر گفت:اینجا چه می‌کنید؟

با تعجب گفتم:آمده بودیم کنسرت.

گفت:کنسرت؟حتما خواب دیده‌اید!کنسرت امشب لغو شد!!

توی خواب گیج شده بودم و نمی‌فهمیدم مرد چرا این‌طور می‌گوید!آن هم در حالی که من توی گوشی عکس‌های خودمان را روی صندلی های کنسرت رضا صادقی ثبت کرده بودم.

 

از خواب بیدار شدم.

۰۱/۰۶/۰۷
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">