در کنسرت رضا صادقی
خواب میدیدم در سالن کوچکی که شباهتی به سالنهای کنسرت نداشت روی صندلی نشستهایم.من بودم و خانوادهام.ما منتظر آغاز کنسرت رضا صادقی بودیم.
فاصلهمان تا جایگاه آقای خواننده کم بود.میتوانستم هر دو دخترش را هم آنجا ببینم.
صادقی میخواند و ما با او همآوازی میکردیم.میخواند و میخواندیم.قطعه پشت قطعه.
آخر کنسرت که شد صادقی میکروفن را به آقایی داد تا به صورت شانسی،هرچند دقیقه، از میان حاضران به یک زن بسپارد تا آن زن فرصت خواندن بخش کوتاهی از آهنگ آخر را،همزمان با رضا صادقی داشته باشد.زنها از این اتفاق خوشحال و هیجانزده بودند.
مراسم که تمام شد و همه رفتند،چند نفر آمدند تا صندلیها را مرتب کنند.
من هم داشتم عکسی از سالن خالی پس از اتمام کنسرت می انداختم که یک نفر گفت:اینجا چه میکنید؟
با تعجب گفتم:آمده بودیم کنسرت.
گفت:کنسرت؟حتما خواب دیدهاید!کنسرت امشب لغو شد!!
توی خواب گیج شده بودم و نمیفهمیدم مرد چرا اینطور میگوید!آن هم در حالی که من توی گوشی عکسهای خودمان را روی صندلی های کنسرت رضا صادقی ثبت کرده بودم.
از خواب بیدار شدم.