ارزش انتخاب
ساعت یک ربع به شش عصر است و رادیو آوا دارد سنگ قبر آرزوی آرتوش را پخش میکند.چند دقیقه قبل هم فریدون فروغی میخواند.
امروز به طرز غریبی برای ساعات طولانی فیلترشکنم روشن بود و من پس از چند روز میتوانستم بدون قطعی نت ،اینستاگرام و تلگرام و واتساپ را چک کنم.اصلا برای همین بود که چند استاتوس در واتساپ گذاشتم و درباره شعار زن،زندگی،آزادی و ماجرایی که به یاد آورده بودم نوشتم.حالا همان ماجرا را خیلی کوتاه اینجا مینویسم.
چند ماه پیش در استوری بعضی دوستان مسلمان در هند،جریانی را ملاحظه کردم در حمایت از حجاب بانوان.اول نمیدانستم ماجرا از چه قرار است اما کمکم فهمیدم در یکی از مدارس ایالت کارناتاکا در هند از ورود دانشآموزان محجبه ممانعت به عمل آمده.آنها به دانشآموزان گفته بودند باید بین حجاب و تحصیل،یک مورد را انتخاب کنند.این مسئله در میان بانوان محجبه و مسلمان هند موجی از اعتراضها را به راه انداخت.ملاله یوسفزی هم در حمایت از این زنان نوشت که چنین اقداماتی باعث به حاشیه راندن زنان مسلمان میشود.
در همان برهه یکی از دختران محجبه هند به نمادی برای همین اعتراض تبدیل شد.او همان دختر محجبهای بود که روبروی مدرسه از موتورش پیاده شد و در برابر سروصدای دانشآموزان هندو فریاد اللهاکبر سر داد.تصویرگریهایی در حمایت از او در فضای مجازی منتشر شد که او را در میان مارهایی نارنجی(به عنوان نمادی برای آندسته از دانشآموزان پسر هندو که دور گردنشان شال نارنجی داشتند) نشان میداد.
نمیدانم انتهای این اعتراضها به کجا رسید اما در جایی نوشته شده بود که این اتفاق(یعنی ممانعت از ورود این دختران) روی تحصیل دختران مسلمان تاثیر منفی گذاشت.
ظاهرا این روزها در بعضی صفحات توییتر، تصویر آن دختر در هند در کنار تصویری از یک دختر در ایران قرار داده شده و زیر یکی نوشته اند:اعتراض برای حجاب و زیر آنیکی: اعتراض علیه حجاب.
من به این موضوع فکر میکردم که چرا همیشه زنان باید در خصوص داشتن یا نداشتن حجاب در کشورهای مختلف دچار مشکل شوند؟
این روزها به خیلی چیزها فکر میکنم.مثلا به روزهایی که زینب پس از مهاجرتش به استرالیا تا سههفته با خودش در کلنجار بود که حالا در آنجا همچنان حجاب داشته باشد یا شال و روسریاش را کنار بگذارد؟او در آن مدت و حتی پیش از آن،مطالب زیادی را درباره حجاب خوانده بود و به مرحله تصمیمگیری نهایی در شرایط آزاد رسیده بود.من میدانستم که انتخاب او چیست و اتفاقا با خودم میگفتم همینکه زمان گذاشت و اینهمه درباره حجاب خواند و بعد تصمیم گرفت آن را کنار بگذارد خالی از لطف نیست.لااقل او مطالعه کرد،فکر کرد و نه به محض خروج از ایران بلکه پس از چند هفته کنارش گذاشت.
اگر روزی روزگاری در ایران یا نه اصلا در هرجای دیگر فرصت انتخاب داشته باشم،دوست دارم با همین پوشش باشم.البته ممکن است درباره فرم آن تغییراتی بدهم.مثلا ممکن است به جای مانتو،انتخابهای دیگری داشته باشم و تنوعی دهم اما سر کردن روسری جزو انتخابهای من است و دلم نمیخواهد روزی دولتی،حکومتی یا کسی مرا مجبور به کنار گذاشتنش کند.
حتی در مواردی به این فکر میکنم که همین عزاداری برای سالار شهیدان؛حسین(ع)،در یک کشور غیراسلامی،با تمام غریبیاش لذت منحصر به فرد خود را دارد.چون تو آنجا از میان گزینههای زیادی که مقابل توست انتخاب میکنی اینطور زندگی کنی و ارزش این انتخاب کم نیست.
نمیدانم این موضوع را قبلا گفتهام یا نه.من به همان اندازه که ناخشنود میشوم از اینکه یک آقا به من بگوید 《دوست دارم چادر سر کنی》،به همان اندازه خشنود میشوم اگر روزی انسان همدلی را بیابم که در کنار سایر تفاهمها،برایش انتخابِ امروز من( که برای رسیدن به آن مسیر پرفراز و نشیبی را طی کردم) ارزشمند باشد و به عبارتی روزی نگوید《کاش فلانجا روسریات را درمیآوردی》
جنگ این روزها، دقیقا همینه. مطالبۀ آزادی. اینکه هر کس هرجوری که دوست داره باشه. اجباری توی پوشش نباشه.