مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۱، ۰۵:۴۹ ب.ظ

بعدِ خاص

دیشب دوبار تلاش کردم از خواب بیدار شوم. آن خواب‌ها خواب‌هایی نبود که دوستشان داشته باشم. چشم‌هایم را باز می‌کردم تا زودتر به دنیای واقعی برگردم. تا زودتر ببینم آن خواب‌ها تمام شده.

بار دوم بیست دقیقه به شش بود. دیگر نخوابیدم. صبحانه‌ام را خوردم و راهی دانشگاه شدم.

ظهر،بیشترِ بچه‌ها به خانه برگشتند. من رفتم تا باز هم با بچه‌های افغانستان ناهار بخورم. بعد سری به کتابخانه مرکزی زدم و به خانه برگشتم.

مثل قبل،با زحمت وارد اینستاگرام شدم. مثل قبل،استوری‌ها دو تا یکی باز شد. دیدم این‌طور نمی‌شود. نگاه کردم ببینم چه کسانی استوری گذاشته‌اند. نسیم محمدی را دیدم. باز کردم. خواندم.

به تعداد دنبال‌کننده‌های خودم نگاه کردم. باز هم کم شده بود. از خودم پرسیدم اگر دیگر نتوانم برای مدتی مدید به اینستا بیایم واقعا چند نفر خواهند ماند؟ و حساب کردم قبل‌ترها چقدر دوست مجازی داشتم که حالا از آن‌ها بی‌خبرم،همان‌طور که آن‌ها از من بی‌خبرند. دلم برای بعضی‌ها تنگ شد‌. نمی‌دانم دقیقا چه کسانی ولی حس کردم باید دلم برای بعضی‌ها تنگ شود،شاید هم خیلی‌ها.

یک آن از ذهنم گذشت:چطور است دیگر به اینستا نیایم؟

جواب خودم را ندادم. چون جوابی نداشتم.

توی سایت علی‌بابا الکی برای خودم مقصد و تاریخ سفر وارد کردم. هزینه‌های رفت و برگشت و هتل را حساب کردم. حتی هزینه‌ی اقامت در یک هتل پنج ستاره در پاریس را هم چک کردم!

مثل دو روز گذشته زیاد شکلات خوردم.

و بعد ... خب بعدِ خاصی وجود ندارد.

فقط هی "خواب" بنیامین بهادری را گوش می‌کنم.

۰۱/۰۷/۲۴
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">