مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
پنجشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۲:۵۳ ب.ظ

و پس از این هیچ‌چیز مثل سابق نخواهد شد

هیچ چیز مثل سابق نخواهد شد. نه. این شکاف، این دودستگی دیگر هیچ‌وقت به وحدت سابق خود بازنمی‌گردد. می‌دانم، می‌دانم پس از این هر انقلابی هم که شود، انقلاب پایداری نخواهد بود. دنیا دور از ما و با فاصله از ما خواهد ایستاد تا جنگ‌های پی‌درپی داخلی و خارجی را نظاره‌گر باشد. این کشور دیگر رنگ ثبات و آرامش به خود نخواهد دید.

به ناامیدی محض رسیده‌ام. به هیچ شعاری نمی‌توانم دل ببندم، به هیچ حکومتی نمی‌توانم دل خوش کنم. فکر کردم اگر از ایران بروم چه؟ دیدم هیچ‌کجای دنیا پس از این حالم خوب نخواهد بود،چون به آنان هم امیدی ندارم.

احساس می‌کنم مرگ، پشت در مدرسه،پشت در دانشگاه،پشت در حرم،مسجد، ابتدا و انتهای خیابان، همه‌جا نزدیک ما و منتظر ماست. نفر بعد چه کسی خواهد بود؟ او چگونه کشته خواهد شد؟

به گمانم این اولین بار است که به معنای واقعی از همه‌چیز ناامید شده‌ام و راه نجات و راه حلی برای عبور از این بحران نمی‌بینم. دیگر باور ندارم کسی به این وضعیت سامان دهد جز فرستاده‌ی خدا.

چند سال بود که باورم به منجی را پشت نوشته‌هایم پنهان می‌کردم. آخر دیگر چه کسی به منجی باور داشت؟ اسم منجی که می‌آمد به عقل و شعورت شک می‌کردند. سوشیانس؟مسیح؟مهدیِ موعود؟ همه‌اش افسانه است. همه‌اش برای این است که تو را بنشانند سر جایت تا به جای آن‌که خودت کاری کنی، تا ابد منتظر آمدن دیگری بمانی.

اما باور من این نبود. من جایی نخوانده بودم که منتظر کسی است که فقط دعای ظهور می‌خواند. من همیشه منتظر را انسانی فعال، خود جوش و قیام‌کننده می‌دیدم. قیام‌کننده نه لزوما در میدان جنگِ تن به تن. بلکه قیام‌کننده در هر شاخه‌ای که شخص توان رشد و پیشرفت و جلورفتن در آن را دارد. بنابراین هرگز وجود منجی را انکار نکردم. شاید این عقیده در زندگی‌ام به مرور کم‌رنگ شد اما هرگز از بین نرفت.

حالا دقیقا به نقطه‌ای رسیده‌ام که چشم امیدم به هیچ‌کس نیست مگر به بازگشت خودش.

پس از مدت زمانی بسیار دوباره با خواندن دعای عهد و دعای فرج گریه‌ام می‌گیرد.

حالا دردِ پشتِ این جملات و این دعاها را با پوست و گوشت و استخوانم حس می‌کنم و می‌فهمم.

 

+خدا قلبم درد داره

۰۱/۰۸/۰۵
یاس گل

نظرات  (۷)

۰۵ آبان ۰۱ ، ۱۳:۱۲ آقای همکار

چند ماه دیگه همه جیز عادی و همه مثل قبل در کنار هم هستن. از این صحنه ها تو این سالیان زیاد بوده. فکر نکن بهش.

۰۵ آبان ۰۱ ، ۱۳:۵۸ شاگرد بنّا

ولی ما انقلابی ها خیلی امیدواریم :)

انقلاب حسین علیه السلام خونین بود

ولی ماندگار و محکم و پابرجا بعد از هزار و چهارصد سال هست :)

ما سال 57 یه بار انقلاب کردیم

سفت و سختم نگهش میداریم :)

داریم به جاهای خوب خوب ماجرا می رسیم؛ رسوایی بزرگ... انتخاب بزرگ :)

 

۰۵ آبان ۰۱ ، ۱۴:۱۵ چوی زینب دمدمی

بالاخره یه نفر به این موضوع اشاره کرد وچقدر این پست فوق العاده بود. پیوند می‌شه.

متاسفانه منم دقیقا همین طور بودم. واقعا متاسفم ولی چند وقت بود این اعتقاد توی زندگی من واقعا کمرنگ شده بود. اینکه فقط یه نفره که میتونه نجاتمون بده.

کاش همه ی مردم اینو بفهمن. یعنی چقدر دیگه باید بگذره تا همه به این حقیقت پی ببرن؟

یه حدیث هست که مضمونش اینه..

امام جواد علیه السلام فرمودند:مهدی در روزگاری ظهور می‌کند که اکثر معتقدان به امامتش از عقیده ی خود برگشته اند..

همه‌مون باید به این اضطرار برسیم.

والسلام

این حجم از اتفاقات تلخی که چند ماه اخیر افتاده واقعا قلبم مرا نیز به درد می آورد ...

منم هر روز از خودم میپرسم آیا منجی وجود داره ؟

این نیز بگذرد... اندکی صبر، سحر نزدیک است...

 

هرچه هدف بلندتر و الهی تر، تهدیدات و توطئه ها عمیق تر و هرچه فتنه ها عظیم تر و پیچیده تر، آزمون منتظران ظهور سخت تر و دشوارتر خواهد بود...

و جمهوری اسلامی از این ابتلائات بزرگ ان شاءالله به سلامت عبور خواهد کرد.....

من این روزا بیشتر تاریخ می‌خونم. تاریخ ایران و جهان. تاریخ که بخونی متوجه میشی همه‌چیز یکباره فقط در این دوره و برای ما نیست که اتفاق می‌افته. این جریان طبیعی تاریخه. درناکه، سخته و هزینۀ زیادی داره؛ ولی مگه همۀ زندگی این نیست؟ مگه ما توی این دنیا در طبیعی‌ترین حالت تولد، زایش و مرگ رو هر روز و هر لحظه مشاهده نمی‌کنیم؟ 

حکومت‌ها هم مثل یه انسان هستن. به دنیا میان، کم‌کم قدرت می‌گیرن، به مرور آثار ضعف و فرسودگی و فساد در اون‌ها دیده میشه و روزی که از کارافتاده شدن می‌میرن و باز تولدی دیگه و ... این رسم دنیای ماست، رسم همیشگی این دنیا... این خود زندگیه!

متاسفم خسته و ناامیدی. درک می‌کنم منتظر منجی هستی و تمام امیدت به چنین معجزه‌ایه؛ ولی کسی از زمان ظهور منجی اطلاعی نداره. این راز خود معجزه ست. برای اینکه توِ مومن تا روز ظهور به تلاشت برای برقراری عدالت و ایستادگی دربرابر ظلم و فساد ادامه بدی. 

ناامیدی رو از خودت دور کن. بیشتر مطالعه کن، تاریخ بخون، جامعه‌شناسی بخون و تلاش کن طرف حق رو پیدا کنی. اگر قرار بود تا آخر دنیا خدا فقط معجزه بفرسته برای بشر که کل ماجرای غیبت و ظهور منجی معناش رو از دست می‌داد. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">