مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۵ آذر ۱۴۰۱، ۰۵:۲۷ ب.ظ

چشم انتظار روز و روزگاری بهتر

درست است که تقریبا خیلی هایتان را نمی شناسم و از بسیاری از شما جز یک نام مستعار چیزی نمی دانم. درست است که هیچ دلیلی ندارد آدم بنشیند کنار غریبه ها درددل کند. اما فکر می کنم لازم است با کسی این حرف ها را بزنم و هیچ کجا مثل اینجا برای این کار مناسب نیست. اینجا کسی وسط حرف آدم نمی پرد. فرصت داری پشت سیستم بنشینی و حرف هایت را بریزی روی صفحه و بعد، آدم ها یکی یکی بیایند و مطلبت را سر فرصت از روی حوصله بخوانند.

دیروز پس از برد ایران در برابر ولز واقعا دلم لک زده بود برای اینکه یکی از عکس های منتشر شده از بازیکنان را در اینستاگرامم منتشر کنم و پای آن چیزی بنویسم. درست مثل جام جهانی قبل. اما نتوانستم. یک ماه می شد که یک کلمه حرف نزده بودم. یک ماه بود که تمام حرف هایم را ریخته بودم توی دلم. اشک هایم مال خودم بود. عصبانیتم مال خودم بود. ترسم، دلهره ام حتی شادی های کوچک زندگی ام، همه این ها مال خودم بود. روز تولدم هم که شد نه در واتساپ چیزی نوشتم نه در اینستاگرام. 

برای همین نمی توانستم پس از این همه روز سکوتِ خودخواسته یا شاید هم اجباری، ناگهان بیایم و تصویری از جام جهانی و شادی ام منتشر کنم.

باور کنید خیلی سخت است. بالاخره آدمیم دیگر. آدم نیاز دارد خودش را یک جور خالی کند. اتفاقا اصلا توصیه نمی شود که کسی جلوی بروز احساساتش را بگیرد. اما شرایط به من این اجازه را نمی داد. یعنی همان شرایطی که به خیلی از دوستانم از هر دو گروه اجازه ی حرف زدن می داد، به من این اجازه را نمی داد. خنده دار است،نه؟

اتفاقا یکی از همین روزها بود که دیدم یکی از دوستانمان پستی منتشر کرده و نوشته است: حواسمان هست بعضی ها مدت هاست آنلاین نمی شوند. امیدواریم فقط به دلیل وصل نشدن فیلترشکنتان به اینستاگرام باشد. یک روز انتقام این نبودن ها را خواهیم گرفت.

آن روز خیلی دلم می خواست به حرف بیایم. متوجه نشدم دقیقا از چه کسانی می خواهد انتقام بگیرد. دلم می خواست بگویم دوست من! من هم خیلی دلم می خواهد چنین روزی برسد و انتقام تمام این نبودن هایم را بگیرم. اما نه از تو، نه از آن هایی که دنبالشان می کنم و دنبالم می کنند. شاید از خود اینستاگرام.

همه ی این مدت دلم می خواست شانه ی بعضی دوستانم را تکان دهم و حتی بزنم زیر گریه و بگویم : نه من دشمن توام و نه تو دشمن من.

دلم می خواست به خیلی استوری ها پاسخ بدهم و بگویم: فلانی! من اعتقادات تو را می فهمم اما این طرز حرف زدن درست نیست. این مدل حرف زدن بیشتر برای حرص درآوردن گروه مقابل است. با آن ها این طور نکن. یا بگویم: بهمانی! شاید باور نکنی اما همان طور که تو امروز از فلان رفتار گروه مقابل ناراحتی و من هم می توانم به تو حق بدهم، آن ها هم سر فلان مسئله از رفتار شما دل چرکین بودند و دلشان می خواست کسی به آن ها حق بدهد.

دلم می خواست حرف بزنم. دلم می خواست به دوستانم بگویم به این راحتی و به این دلیل که فهمیده اید فلان دوستتان جور دیگری فکر می کند کنارش نگذارید. اجازه ندهید کسی به شما القا کند دوست دیروز شما، دشمن امروز شما است. می دانم که تحمل عقیده ی مخالف سخت است. اصلا درد امروز ما همین است. یک عمر یادمان ندادند که آدم ها قرار نیست همه شبیه هم فکر کنند و چون این را نفهمیده ایم از دیدن طرز فکر مخالفمان، طلبکاریم، خشمگینیم. برای رسیدن به چیزی به نام دموکراسی باید دقیقا در چنین روزهایی آستانه ی صبر و تحملمان را بالا ببریم. وگرنه حتی در روزگار صلح هم قادر به تحمل یکدیگر نخواهیم بود. نمی گویم یک جوری با هم کنار بیاییم و سر و ته قضیه را هم بیاوریم و دوباره یادمان برود اصلا چه مطالبه ی به حقی داشتیم. من می دانم که بعضی چیزها کنار هم قرار نخواهند گرفت. می گویم مراقب عکس العمل هایمان باشیم.

یادم هست یک روز که دیگر خیلی تحت فشار بودم شروع کردم به میوت کردن بعضی استوری ها. عموما هم استوری های کسانی که به شکل افراطی به ابراز عقاید خود می پرداختند. بعد با خودم به جدال افتادم و گفتم خب اگر قرار باشد چشمت را روی خیلی از حرف ها ببندی چطور می توانی زاویه دید آن آدم را درک کنی؟ وقتی دایره ارتباطاتت را محدود به عده مشخصی می کنی که دقیقا شبیه خودت فکر می کنند چطور می توانی دغدغه و درد گروه دیگر را بفهمی؟ و به این ترتیب خودم را مجبور کردم که لااقل تعدادی از این استوری ها را از حالت میوت خارج کنم.

در این روزها که احساسات و هیجاناتمان به طور طبیعی متاثر از شرایط و اتفاقات اطرافمان هستند، در این روزها که گاهی کنترل کردن خودمان واقعا سخت است، باید بیشتر از هر زمان دیگر مراقب عکس العمل هایمان باشیم و حواسمان به دوستانمان و دوستی هایمان باشد. من با آن ها که اساسا در زندگی شان به چیزی به نام چهارچوب اعتقادی ندارند،با آن ها که منطقشان جز فحش و توهین و زورگویی نیست، کاری ندارم.

مخاطب من شما و آدم هایی شبیه خودم هستند که واقعا چشم انتظار روز و روزگاری بهتر برای تمام مردم این سرزمین اند، تمام مردمی که حب وطن دارند و ایرانشان را دوست دارند. 

مهربان تر باشیم و کمی صبور تر.

به گمانم در این پست زیاد حرف زدم. گفتم که ... جای بهتری برای گفتن این حرف ها نداشتم.

شما حوصله کردید تا اینجا آمدید. محبت کردید دوستان من.

۰۱/۰۹/۰۵
یاس گل

نظرات  (۲)

سلام

 

ما چه این طرفی باشیم چه اون طرفی، چه با خدا باشیم چه بی خدا، نباید راه هدایت طرف مقابل رو ببندیم! هر حرفی، هر جایی، با هر بیانی، زدنش اشتباهه! با حرفهای دل خنک کن و طرف مقابل سوز که کار مملکت جلو نمیره! بعد فردا روز ما نمی خوایم توی روی هم نگاه کنیم؟!! این همه همدیگه رو فحش کش کردیم و گذاشتیم کنار؟!!! 

 

بعضی وقتها خیلی اذیت میشدم از حرف طرف مقابلم ... علنی فحش می داد. زیاد هم دیدم که این چند وقت فحش خوردن. خیلی هم سعی می کردم چیزی نگم ... خدا منو ببخشه اگه جایی راه فهم کسی رو بستم ... آدمی که به لج بیفته، هیچی دیگه حالیش نمیشه! هیچی ... و گاهی ما طرف مقابل رو به لج میندازیم :(

پاسخ:
دقیقا این چیزیه که همش بهش فکر می کنم. اینکه بالاخره چند ماه دیگه یا چند سال دیگه وقتی به گذشته نگاه می کنیم آیا دلتنگ اون دوستی ها و خاطراتمون نمیشیم؟ شاید یکی بگه فهمیدن نوع اعتقاد طرف برای ادامه دادن یا پایان دادن به یه ارتباط کافیه.
ولی من می دونم که دلتنگ آدم ها میشم و تهش با خودم میگم چه عیبی داشت اگر یه کم بیشتر می فهمیدمش یا یه کم بیشتر توی بحث‌ها خودم رو کنترل می کردم‌. من این رو چند سال پیش داشتم تجربه می کردم و برای همین دیگه نمی خوام تکرار شه‌.
می دونم شرایط دشواریه ولی دعا می کنم خودمم بتونم از پسش بر بیام.

سعه صدر آدم ها توی این صحنه ها مشخص میشه ... 

نمیگم سر خط قرمز ها کوتاه بیایم! اصلا ...

ولی یکی از مصادیق محبت همینه که به فکر رفیقمون هم باشیم :(

 

خدا خودش کمک کنه واقعا ... :(

پاسخ:
درسته
توکل به خدایی که فقط خودش می‌تونه یاریگر ما برای عبور از این شرایط دشوار باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">