داروی مُسَکّن من
دانشگاه داروی مسَکّن من است.
میتوانم صبح با بغض از خواب بیدار شده باشم اما هنگام برگشتن از آنجا، به نسخهی دیگری از خودم تبدیل شده باشم.
نشستن سر کلاسها، دیدن بچهها، قدم زدن در محوطه، تماشای آسمانی که از قضا پاک است و تمیز، صدای باد و خشخش برگهایی که کمکم دارند زیر چرخ ماشینها و کفش آدمها پودر میشوند و با هر وزش باد در هوا پخش میشوند، تجربهی همه اینها حالم را رو به راه میکند و میبینم دوباره به تسکین رسیدهام، به آرامش.
این منم تو مدرسه :)