مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۴۷ ب.ظ

در حسرت یک شادی عظیم

کره، دو - یک بازی را از پرتغال برده بود. هواداران کره داشتند اشک شوق می‌ریختند اما هنوز زود بود. آن‌طرف، بازی اروگوئه و غنا به پایان نرسیده بود. بازیکنان کره، داخل زمین گوشی به دست بازی غنا و اروگوئه را دنبال می‌کردند و هوادارن در جایگاهشان سرشان توی گوشی‌هایشان بود. دل توی دلشان نبود. چه دقایق نفس‌گیری.

بالاخره بازی آن‌طرف به پایان رسید و اروگوئه از صعود جا ماند. این طرف آغاز شادمانی کره‌ای‌ها بود. آن‌ها صعود کرده بودند.

روی نیمکت‌ها، توی زمین، موج‌موج شادی روی سر و صورت کره‌ای ها می‌ریخت. یاد آن هوادار کره‌ای افتادم که تا قبل بازی ایران می‌گفت ما کره‌ای ها و شما ایرانی‌ها با هم صعود می‌کنیم. آن‌ها به آرزویشان رسیده بودند، ما نه.

چه لحظه‌ی غبطه‌برانگیزی.

دلم خواست مردم ما هم یکدیگر را بغل کنند، نه از فرط اندوه، که از هجوم یک شادی عظیم به قلب‌هایشان.

دلم خواست نه اشک اندوه، که اشک شوق بریزیم.

مرد راست می‌گفت. ما اینجا مدتی‌ست که داریم در دنیاهای موازی زندگی می‌کنیم‌. دیگر در یک دنیای مشترک نیستیم. هی دور، هی دور، هی دورتر می‌شویم...

دنیا دنیا حسرت برای این روزهایمان.

۰۱/۰۹/۱۱
یاس گل