دختر! کلمه ی سالِ تو چه بود؟
نزدیک ظهر، فایل هشت جلسه ای کارگاهی را خریدم که برای درک قسمتی از کار پایان نامه ام لازم بود.
بعد آمدم سری به اینستاگرام بزنم که استوری یکی از بچه ها را دیدم و این موضوع به اضافه بخشی از صحبت هایش از صبح امروز، مرا کم کم به گذاشتن پست جدیدی در اینستاگرام وادار کرد. کتاب "دویدن تا ته بودن" را برداشتم و ورق زدم تا پس از مدت ها عکسی از سهراب سپهری به اشتراک بگذارم و به اندیشه مداراگرایی در اشعار او اشاره کنم. هی صفحات را ورق می زدم و از این صفحه آن صفحه جمله هایی برمی گزیدم که ناگهان به خودم آمدم و گفتم: داری چه کار می کنی؟ مثلا خیال می کنی اگر از مداراگرایی سهراب بگویی ناگهان درهای جدیدی به روی مخاطبانت باز می کنی؟ آن هایی که این مدت مدام از همین موضوع نوشتند و در پیش گرفتن راهکار سومی را پیشنهاد کردند به کجا رسیدند؟ کم فحش خوردند؟
واقعا کار مهم تری نداشتم؟ البته که داشتم: امتحانِ دو هفته دیگر، خواندن عربی و انگلیسی، گوش کردن به فایل صوتی کارگاه، نوشتن پایان نامه و برنامه ریزی برای رسیدن به آن آرزوی بزرگ.
امروز یاد پست بیست نهم اسفندماه سال گذشته ام افتادم. یادِ کلمه ی سال
سلام عزیز
عیبی نداره... این نیز بگذرد.