به استقبال زمستان
هوا یک جور بدی سرد بود. مسیر دانشکده تا سلف را میلرزیدیم. تازه کلاهم سرم بود و کلاه کاپشنم را هم روی آن انداخته بودم. ماسک پارچهایام را هم زده بودم تا سوز کمتری به صورتم بخورد. این ماسک را سال پیش از یکی از آنلاین شاپها خریده بودم. پارچهاش را انتخاب کرده بودم و گفته بودم یک ماسک با همین طرح میخواهم. روی پارچهاش نوشته بود: دوست نزدیکتر از من به من است.
وقتی به دستم رسید فهمیدم سایزش برای صورت من بزرگ است. برای همین زیاد از آن استفاده نکردم. اما امروز فکر کردم توی این سوز و سرما بزرگ بودنش کمک میکند تا بخش بیشتری از صورتم را بپوشانم و کمتر باد بخورم.
مرضیه گفت: چقدر چهرهات با کلاه عوض میشود. بهاره گفت: من هم باید از دفعه بعد کلاهم را سر کنم،خیلی سرد است. و پریسا هم کلاه سفید منگولهدارش سرش بود.
بعد از سلف به گرمای کتابخانه پناه بردیم. مرضیه رفت یک کتاب نشانه شناسی برداشت و من هم اتاق آبی سهراب را.
همانجا به مرضیه گفتم: دیروز شعر دروگرانِ پگاه را میخواندم و راستش قسمت آخرش را نمیفهمم. آن را برایش خواندم که ببینم نظرش چیست. گفت: سخت است.من شعرهای سهراب را نمیفهمم.
رفتیم کتابها را برای امانت ثبت کنیم. مسئول کتابخانه گفت: سایت دانشگاه دوباره هک شده است و فعلا نمیشود کتابی ثبت کرد.
برگشتم خانه و در سایت نورمگز عبارت دروگران پگاه را جستجو کردم. چند مقاله دربارهاش دیدم که شاید خواندنش کمی به گرهگشایی از بخش آخر آن کمک کند.
+ سرمای هوا مرا یاد این آهنگ میاندازد. شاید هم شعر دروگران مرا یاد این آهنگ انداخته است.
سلام. سلام.سلام
چه جمله ی زیبایی برروی ماسکتونه، واقعاً خیلی گرما بخش کتابخانه، کی هک میکنه سایت کتاب خانه رو؟ فکر کنم کار کتاب دزد هاست، میخوان کتاب بردارن کسی نفهمه!😅📘