مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۲۵ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۱۷ ب.ظ

من و هوهوخان

هنوز هم وقتی هوای تهران آلوده می‌شود دلم می‌خواهد یک بادبانو باشم؛ملکه‌ی بادها.

بعد با هوهوخان؛باد مهربان در آسمان می‌وزیم، ترانه‌ی 《 شادم و هوهو می‌کنم 》 می‌خوانیم و تهران را دوباره آبی و کارت پستالی می‌کنیم.

 

 

۰۱/۰۹/۲۵
یاس گل

نظرات  (۵)

۲۵ آذر ۰۱ ، ۲۳:۰۳ زری シ‌‌‌

یه پست تو اینستا بود میگفت کیا وقتی بچه بودن فکر میکردن خدا شبیه هوهو خان عه ؟ 

و یه کپه لایک و کامنت گرفته بود

خودم شخصا همین تصور و داشتم :دی

پاسخ:
آخی چه بامزه 😄 من اون زمان تصور می‌کردم خورشید همون خداست

هوهوخان...😁

پاسخ:
🤭😁
۲۶ آذر ۰۱ ، ۰۳:۰۳ حاج‌خانوم ⠀

سلام 

عنوان پستت رو که دیدم، جا خوردم اول، بعد یه لبخند زدم. اینو گفتی یاد قصه‌های بادشمال افتادم. یکی از داستان‌های دنباله‌دار سال‌های دور سروش کودکان.

یادش بخیر

 

پاسخ:
توی اون داستان ها هم بادشمال می اومد به کمک مردم؟ 😃
۲۶ آذر ۰۱ ، ۰۸:۵۰ حاج‌خانوم ⠀

هی گفتم اشتباه کردما...

باد مشرق بود، نه شمال 

درباره ایران‌شناسی بود. ملکه صبا (همون بادصبای معروف) می‌خواد جانشین انتخاب کنه، ۴ تا پسرش رو می‌فرسته به ۴ گوشه عالم.

یکی میاد سمت شرق و ایران، میشه باد مشرق! کمک هم می‌کرد.

 

 

پاسخ:
وای پس داستانش باید خیلی جالب و قشنگ بوده باشه 😍 

هوهوخان، باد مهربان، از اینجا نرو، پیشمان بمان!

یادش بخیر^_^

پاسخ:
کاش می‌شد هوهوخان رو صدا کنیم بیاد تهران

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">