مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۳ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۳۱ ق.ظ

تصویرِ برفکیِ پشتِ پنجره

نشسته‌ام روی مبل راحتی و دارم از پنجره، بیرون را نگاه می‌کنم. تصویر، برفکی است‌.

از اینجا، طبقه سوم و چهارم ساختمانِ روبرو را می‌بینم، درختان تهی و عریانِ برگ از دست داده‌ای که حالا تن‌پوشی از برف به تن کرده‌اند، برگ چنار نارنجی و خشک‌شده‌ای که هنوز آن بالا نخ اتصالش به درخت وصل است اما چیزی نمانده زیر برف و سوز زمستان به پایین سقوط کند.

دانه‌های برف آنقدر ریز و یکریز می‌بارند که انگار کسی از آن بالا یک نمکدان بزرگ دستش گرفته و دارد همین‌طور توی دیگِ تهران نمک می‌پاشد تا زمستانِ آن کمی طعم و مزه‌ به خود بگیرد.

۰۱/۱۰/۰۳
یاس گل

نظرات  (۱)

۰۳ دی ۰۱ ، ۱۴:۳۲ حاج‌خانوم ⠀

سلام 

عالی بود تشبیهت، کیف کردم

 

پاسخ:
سلام عزیزم
خوشحالم کردی با نظرت، ممنونم ازت ☺️🌺 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">