مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ۰۴:۴۶ ب.ظ

وضعیت قرمز

داشتم برنامه‌های کارگاهیِ یکی از موسسه‌ها را نگاه می‌کردم. داشتم وسوسه می‌شدم که در کارگاه اساطیر هند شرکت کنم که یکی دو پست پایین‌تر سه کارگاه آموزشی دیگر دیدم. این یکی بیشتر به دردم می‌خورد چون با پایان‌نامه‌ام مرتبط بود و در این چند ماه هم دنبال چنین چیزی می‌گشتم. پس ثبت ‌نام کردم.

صبح خاله تماس گرفته بود که بگوید بیمار شده و به همین خاطر، خواهرم فعلا به منزلشان نرود. گفت صبحِ زود رفته دکتر و از لحظه برگشتنش هم درِ اتاقش را بسته تا مادربزرگ دچار نشود.

می‌دانید؟ بیماری در خانواده ما یک اتفاق ساده و معمولی نیست. یک جور آژیر خطر و اعلام وضعیت قرمز است که می‌تواند همه چیز را کاملا به هم بریزد. برای همین هم از زمانی که کرونا پیدایش شد سبک زندگی ما سخت‌تر شد. دو سالِ تمام با هیچ‌کس قرار نمی‌گذاشتیم. خودمان بودیم و خودمان. نگران مادربزرگ بودیم. نگران پدر و مادر بودیم.(در پست‌های آن زمان درباره این مسائل بارها نوشتم.)

وقتی کرونا کمی فروکش کرد، شاید رفت و آمدهایمان تا حدی به روال معمول برگشت(فقط اندکی نه کاملا) اما آن ترس و اضطرابِ ابتلا به بیماری در وجود ما باقی ماند. از همین رو است که هنوز هم به صدای عطسه و سرفه و بالا کشیدن آب بینی یک نفر در اطرافمان حساسیم. برای همین است که هنوز هم وقتی می‌خواهیم با کسی قرار بگذاریم برایمان مهم است که فرد علائمی از یک سرماخوردگی ساده هم نداشته باشد. چون می‌دانیم پس از آن چه می‌شود. چون این سه سال به اندازه کافی سختی کشیده‌ایم و خود من نیز وسواسی‌تر از هر زمان شده‌ام. هنوز هم وقتی کسی چیزی تعارف می‌کند که لازم است با دست بردارم باید حتما اولش دست‌هایم را بشورم. اگر امکان شست‌ شوی دست نباشد نمی‌توانم از آن خوراکی بخورم.

امروز که رفتیم تا از دم در سوپ و عدسی و فرنی به آن‌ها بدهیم با دیدن مادربزرگ و رفتار پر از نگرانی و استرسش فهمیدیم که آژیر خطر به صدا در آمده و هم‌اکنون در وضعیت قرمز به سر می‌بریم.

اگر فکر می‌کنید در چنین شرایطی من و خواهرم با گفتن حرف‌هایی نظیر "کرونا دیگر مثل گذشته نیست، ضعیف‌تر شده، مراقبت می‌کنیم، جای نگرانی نیست، این هم می‌گذرد و ..." می‌توانیم به خانواده‌مان آرامش دهیم، اشتباه می‌کنید. من با هربار بیماری خواهرم خیلی تلاش کردم تا جوّ خانه عوض شود. تا بیمار شدن، یک امر عادی و طبیعی تلقی شود. نشد. چون شرایط داخلی هر خانه با خانه‌ی دیگر فرق می‌کند و چیزی که برای بسیاری از خانواده‌ها عادی‌ست می‌تواند برای خانواده‌ای دیگر شبیه فاجعه باشد.

بگذریم. اگر آدم‌هایی نظیر ما در اطرافتان دارید فقط کمی درکشان کنید و گمان نکنید اگر با یک سرماخوردگی ساده به ملاقاتشان بروید و احیانا مبتلا شوند، اوضاعشان مثل اوضاع خانه شما عادی است و مشکلی پیش نمی‌آید. پیش می‌آید.

۰۱/۱۱/۱۴
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">