مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۱، ۰۲:۰۶ ب.ظ

اگر روزی تخیل مرا از من بگیرند ...

اگر روزی تخیلِ مرا از من بگیرند درواقع بخش بزرگی از من را از من گرفته‌اند. می‌دانم که بدون تخیل هم می‌توان زندگی کرد اما آن‌جور زندگی دیگر به درد من نمی‌خورد. برای همین هروقت کسی به من می‌گوید: 《از این خیالات بیا بیرون دختر!》مثل آن است که بگوید: لطفا بیش از این به زندگی‌ات ادامه نده. برای من همین معنا را دارد هرچند که قصد آن شخص فقط بازگرداندن من به جهان واقعی باشد.

من از کودکی خیال‌پرداز بوده‌ام، مثل همه‌ی بچه‌ها. اما فرقم با آن‌ها در این بود که پس از ورود به بزرگسالی چیزی از تخیل و خیال‌بافی‌ام کم نشد.

هنوز یادم هست روزی را که در چهارده‌سالگی سر کلاس انشایم را می‌خواندم و بچه‌ها به من می‌خندیدند.من در انشایم نوشته بودم که وقتی کوچکتر بودم دو سفینه‌ی فضایی در آسمان دیدم و اگر تذکر معلم به بچه‌ها نبود،آن‌ها همچنان به من می‌خندیدند. حالا با خودم فکر می‌کنم اگر آن زمان می‌دانستند که جز این، یک دوست خیالی هم داشتم که از مریخ می‌آمد و به من سر می‌زد در مورد من چطور فکر می‌کردند؟ یا مثلا اگر می‌دانستند بعد از رفتن آن دوست فضایی با یک مومیایی از مصر دوست شدم و چون از او می‌ترسیدم پس از مدتی خواستم دیگر سراغم نیاید، چطور؟ فکر می‌کردند دیوانه‌ام؟

برای همین‌هاست که هنوز هم ژانر فانتزی را دوست دارم. افسانه‌ها را دوست دارم. به دنیای اساطیر علاقه‌مندم و داستان‌هایی که در آن‌ها رنگی از جادو باشد برایم هیجان‌انگیز است. این‌ها فقط یک علاقه‌مندی ساده نیست. چیزی شبیه باور داشتن آن دنیاهاست.

خدا برخلاف آدم‌ها هی به من نمی‌گوید: 《از این خیالات بیا بیرون دختر!》. این خصیصه‌ای است که خودش در من قرار داده و البته می‌دانم که از من انتظار بیشتری دارد. انتظار دارد روزی با همین خصیصه به خلق دنیای فانتزیِ جدیدی دست بزنم.

امروز که سریال "صدای جادو" را تمام کردم یک بار دیگر خودم را در آینه‌ی یک فیلم دیدم. و فکر کردم چقدر همیشه دنبال کسی شبیه شعبده‌بازِ توی فیلم بود‌ه‌ام. کسی که بگوید مگر چه عیبی دارد آدم در بزرگسالی هم به همان چیزهایی که در کودکی باور داشت، اعتقاد داشته باشد؟ کسی که شبیه آدم بزرگ‌های دیگر نباشد و رویاهایش را با استانداردهای روز خط‌کشی نکند.

من در تمام این سال‌ها کسی را ندیدم و نیافتم که جهان خیال‌انگیز مرا بفهمد و خود نیز جهان خیال‌انگیزی در ذهنش داشته باشد. من فقط در دنیای داستان‌ها آدم‌هایی که به دنبالشان بوده‌ام یافته‌ام.

 

+ و همه این‌ها مرا یاد پست‌های دیگری می‌اندازد. مثلا یاد این پست : یک روز در یک داستان تمام خواهم شد

۰۱/۱۱/۱۵
یاس گل

نظرات  (۶)

منم خیال‌بافی رو دوس دارم ولی فک میکنم شما درجه ای بالاتر دارید در حد روان پریشی 😂. بشین یه مدت فکراتو جمع کن یه مدتی هم کتابای مختلف بخون بعدش خیالاتتو به صورت کتاب بنویس، حداقل یه رمان از توش در بیار

پاسخ:
بهترین شکل استفاده از تخیل همینه: نوشتن رمان.
۱۵ بهمن ۰۱ ، ۱۹:۳۸ دینا انصاری

تخیل برای من چیزیه که باعث میشه یک دنیا همونجوری که دوست دارم باشه، داشته باشم.الان که به قبل نگاه میکنم متوجه میشم بعضی چیز ها تخیلم بوده و بر اساس اونا خاطره سازی کردم و میکنم!اما ترس چسباندن برچسب عاقل نبودن و دیوانه بودن باعث میشه تا اون ها را برای خودم نگه دارم و به کسایی که این دنیا رو نمیتونن درک کنن تعریف نکنم:)

پاسخ:
دینا. چه خوب که تو هم یک خیال پردازی.
درسته، این مشکل همیشه واسه ما وجود داره. ترس از درک نشدن، ترس از برچسب خوردن ...

بعد سه روز رفرش کردن صفحه با فیلترشکن و بدون فیلتر شکن بالاخره وبلاگت بالا آمد.😐

کامنتم برسه به دستت صلوات!

پاسخ:
می دونم اصلا خیلی بد باز میشه صفحات. منم هی مجبورم نتم رو عوض کنم تا یه صفحه بیاد بالا 😩

خیالپردازی برای ما مانع زندگی بود ؛ برای شما گویا خود زندگیه!😅

ولی از شوخی گذشته چندتا نکته به ذهنم می‌رسه. اینکه تو از خیالپردازیت لذت میبری و حالت خوبه باهاش این خیلی خوبه. من اصلا اینطور نبودم. اقلا از یه جایی به بعد که دیدم از زندگی واقعیم غافل بودم. می‌دونی اصلا انگار دوتا معقوله است برای یک نویسنده چه چیزی بهتر از خیال ولی خب من با همین فرمان داشتم می‌رفتم تو باقالیا.

بعد یه نکته ی دیگه.. من اینروزا درباره ی ازدواج و انتخاب ادم مناسب و .. مطالعه دارم. وقتی روانشناس ها سعی می‌کنن فانتزی و خیال ادم ها رو بکوبن به جاش اونا رو با واقعیت مواجه کنن دقیقا همون نقطه است که به خودم میگم دختررر رها کن واقعیت رو ؛ تو هم مثل بقیه ی دخترا کمی رویاپردازی کن یه کم دنیای فانتزی برای خودت بساز و از الان به فکر چالش ها نباش. ولی من محتاط شدم دیدم آدمایی رو که با خیالپردازی وارد یک زندگی شدن و درد کشیدن.

می‌دونی می‌خوام بگم هر چیزی تو جای خودش خوبه. خیالپردازی، واقع گرایی احتیاط،ترس،شوق... همه شون اندازه‌ی خودشون تو جای خودشون. آره. همچین چیزی باید باشه!

پاسخ:
یه جاهایی واقعیت به قدری دورتادور آدم رو احاطه می کنه که دیکه زور خیال پردازی هم بهش نمی رسه. اون روزها روزهاییه که برای من خیلی دردناکه و تجربه اش کردم.
در مورد ازدواج هم موافقم که نمیشه با خیال پردازیِ صرف انتخاب درستی داشت. این کاملا صحیحه. چه بخوایم و چه نه دنیای واقعی با دنیای توی کتاب ها فرق داره و البته که این هم برام غم انگیزه. من هم یه جاهایی مجبور شدم اون نگاه فانتزی رو کنار بذارم تا واقعیت یک آدم رو ببینم که اگر این کار رو نمی کردم قطعا در ادامه دچار مشکلات زیادی می شدم.
ممنونم که اومدی و انقدر باحوصله در مورد این مسئله نوشتی زینب جان
حضورت برام مسرت بخشه
۱۶ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۱ چوی زینب دمدمی

حالا که از این سریال راضی بودید اجازه بدید یه سریال دیگه رو هم بهتون معرفی کنم.

یک روز زیبا پیدات می‌کنم.

این یکی جادویی وفانتزی نیستش اما سراسر پر از آرامشه.

اسم دیگه ش مورفینه😁

ویه پلی‌ هست به سمت دنیای کتاب ها وافسانه ها.

امیدوارم از این یکی هم خوشتون بیاد💘😍

پاسخ:
آخ دستت درد نکنه. چه اسم قشنگی هم داره. فکر می کنم از این هم خوشم بیاد. اون هم کره ایه؟
۱۶ بهمن ۰۱ ، ۱۸:۴۷ چوی زینب دمدمی

بله کره ایه:))

پاسخ:
ممنونم ازت 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">