بیکرانگی
دیوانه هنوز همانجا توی میدان مینشیند و آواز میخواند. وسط آوازش جملات بیربط و نامسنجمی هم بر زبان میآورد. امروز که داشتم از کنارش رد میشدم میخواند: منو تنها نذار، رو قلبم پا نذار....سمیه...همه برید خونههاتون...ررررررررر...میومیو....
با مادر یک آش شلهقلمکار میخریم و یک تیرامیسو. برمیگردیم خانه. خواهرم زنگ میزند و میگوید: امروز مدرسه پایینی اورژانس آمده و مدرسه ما هم برای احتیاط به والدین زنگ زده تا بیایند و بچهها را ببرند.
واقعا چه کسانی میخواهند آموزش تعطیل شود؟ میتوانم به این پرسش نه یک پاسخ قاطع و تکراریِ فراگیر بلکه پاسخهای مختلف بدهم و تمام احتمالات را در نظر بگیرم.
هر روز سعی میکنم یکی دو عبارت به زبان اردو یاد بگیرم. هرچند که هندوستانی میگفت تمام مردم هندوستان اردو بلد نیستند. اما به خاطر واژههای مشترک زیادی که با فارسی دارد دوست دارم چیزهایی از آن یاد بگیرم.
چیزی که در مورد پایاننامه برایم جالب است این است که گاهی یک اشکال یا سوال جزئی- که شاید فقط ۲ درصد کار وابسته به آن باشد- ذهنم را کاملا درگیر میکند و همین درگیری باعث میشود باز دنبال مقالهها بگردم. چه دنیای شگفتانگیزی است این علم که هرچی میخوانی و جلو میروی باز هم در برابر عظمت و بیکرانگی آن، قدم از قدم برنداشتهای و مورچهوار پیش رفتهای.
کتاب پژوهش دکتر آریانپور جملات انگیزه بخشی داشت که باعث شد دوستش داشته باشم. فردا باید به کتابخانه پسش بدهم و کتابهای دیگری بگیرم.
دختران!
ما نباید از تحصیل، از آموختن، از دانستن دست برداریم.