مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۵۵ ق.ظ

خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق

یک بار یکی از آن هندوستانیان تصویری از یک غذا استوری کرده بود که ظاهر غذا برایم خیلی تازگی داشت. فهمیدم نام آن غذا موموس است. امروز هم وقتی داشتم به غذاهای ویژه افطار در هندوستان نگاه می کردم به پاکورا برخوردم که برایم اشتها برانگیز بود. هرچند که میانه ای با غذاهای تند ندارم اما نام این غذاها یاد من می ماند برای روزی که بالاخره برای مدتی -مثلا چند ماه- به هند سفر کنم و تجربه شان کنم. خنده دار است اما گاهی جوری به این سفر فکر می کنم که انگار چیزی به محقق شدن آن باقی نمانده. مثلا چند وقت پیش دنبال قاشق و چنگال تک نفره طرح گل گلی می گشتم تا هروقت رفتم آنجا با قاشق چنگال خودم غذا بخورم. (وسواس مرا که احتمالا خاطرتان هست). در یک مغازه تعدادی قاشق چنگال ناقص با طرح گل گلی پیدا کرده بودم که متاسفانه رنگ گل قاشق با چنگال یکی نبود و از خریدش منصرف شدم. مدتی هم دنبال پتو سفری طرح دار می گشتم که آنجا پتویم هم مال خودم باشد. به روبالشی و ملحفه و چیزهای دیگر هم فکر می کنم. یا به اینکه چند تا روسری با خودم ببرم که کافی باشد چون شاید از طرح شال های آن ها خوشم نیاید یا گران باشند. گاهی خودم را در معابد هندوها یا کنار رود گنگ یا در مسجدی پای سفره افطار تصور می کنم. بعد به این فکر می کنم که برای حمل و نقل داخل شهری چه کار کنم؟ آخر می گویند وسایل نقلیه عمومی خیلی شلوغ است و آدم باید مراقب حریم شخصی اش هم باشد. بعضی رانندگان ریکشا هم اگر بدانند مسافری روی کرایه می کشند. پیشنهاد می کنند بهتر است یک موتور داشته باشید و خیال خودتان را راحت کنید. اما این مورد هم به هر حال پول می خواهد. در کل با خیال این سفر که اصلا معلوم نیست کی و چطور جور شود برای خودم خوشم. فقط می دانم تا رسیدن به آن هنوز چند سال فاصله است.


زیبا گاهی در استوری‌هایش از برخی تجربه‌های زندگی‌ در سریلانکا می‌نویسد. این اواخر موضوعی که توجه‌ام را جلب کرد ماجرای مانک‌های بودایی بود. زیبا نوشته بود بار اولی که سوار اتوبوس شده، در ردیف اول نشسته. کمی بعد دو مانک بودایی سوار اتوبوس می‌شوند و به سمت ردیف اول می‌آیند. راننده اتوبوس از زیبا می‌خواهد بلند شود و در ردیف دیگری بنشیند. او متعجب می شود و علت را می‌پرسد و راننده هم به آن دو نفر اشاره می‌کند. زیبا از این موضوع ناراحت می‌شود و به قول خودش شروع می‌کند به فارسی حرف زدن. از جایش بلند می‌شود و از زن زندگی آزادی می‌گوید بی آنکه کسی متوجه حرف‌هایش شود.
بار بعد که سوار اتوبوس می‌شود تازه تابلویی می‌بیند که روی آن نوشته ردیف اول مخصوص روحانیون بودایی است و این موضوع را هم بعدتر متوجه می‌شود که اتوبوس برای آن‌ها رایگان است.
آن شب که استوری‌های زیبا را خواندم، به این ماجرا از زاویه‌های مختلفی نگاه کردم و اتفاقا آمدم اینجا و چیزهایی نوشتم که بعدا منتشر کنم اما امروز هنگام ویرایش مطلب، از انتشار نگاه شخصی ام منصرف شدم و تصمیم گرفتم فقط به نقل ماجرا بسنده کنم.


پایان‌نامه را موقت کنار گذاشته بودم تا از تعطیلات استفاده کنم، اما کم کم دارم می روم سراغش تا ادامه اش دهم.

۰۲/۰۱/۰۹
یاس گل

نظرات  (۷)

سلام علیکم

وقتی فکر چیزی رو دارید

توانش هم دارید.

یه روز برامون از هند می نویسید. حتی از مسلمون های کشمیر... 

خدا رو چه دیدید؟ شاید من و زن و بچه هم اومدیم هند چند سالی؟ :)

 

+ روحانیون سریلانکا خدمات رایگان و احترام دارن...

نظر شخصی تون رو ننوشتید اما این قدر خوب نقل قول کردید که روضه ی مکشوف بود...

پاسخ:
سلام بر شما
ان‌شاء‌الله که همین‌طور بشه و یک زمانی در اینجا از تجربه حضور در هند بنویسم.

حتم دارم اگر زمانی قسمت شه و با خانواده راهی هند بشید حضورتون در اونجا هم برای مردم ثمربخش و مفید خواهد بود. اتفاقا به نظرم سازگاری شما و خانواده برای زندگی در هند خیلی بیشتر از بنده است، چون حالا دیگه تجربه زندگی در مناطق کم‌برخوردار رو هم دارید و تحمل یک سری مسائل براتون راحت‌تر شده.

+بله یکی از نکاتی که بهش توجه داشتم همین مسئله بود
۱۳ فروردين ۰۲ ، ۰۶:۰۳ حاج‌خانوم ⠀

سلام عزیز

اونا برای روحانیون بودایی که خودشون هم ادعا ندارند دینشون توحیدی است و می‌دونن ساخته دست بشر است، همچین احترامی قائلند...

حالا اگه تو ایران برای آخوندجماعت، وسیله نقلیه عمومی رایگان بود و جای خاص داشتند.

صدای وامصیبتاه عده‌ای گوش فلک رو کر می‌کرد‌

 

روحانیون در جامعه ما، پایین‌ترین حد حقوق رو دارند. حتی از کارگر کمتر

پاسخ:
سلام مهدیه جان
برای انتشار نظرها کمی صبر کردم تا هر کس این پست رو خوند از نگاه خودش به یه جنبه از موضوع توجه کنه.
یکی از زاویه دیدهای منم به این ماجرا همین بود که این مسئله انگار توی کشورشون امر جاافتاده‌ و پذیرفته شده‌ای هست و ناخودآگاه ذهنم به مقایسه برخی تفاوت‌ها پرداخت.
علاوه بر این به این فکر کردم که : مگه نه اینکه روحانیون هر دینی به دنبال رها شدن از تعلقات دنیوی هستن؟ خب حالا چی می‌شه گاهی اجازه بدن کسی جای اون‌ها بشینه؟ 😄 اینم یه جور مبارزه با نفسه دیگه.

موضوع پایان‌نامه‌ات چیه؟

پاسخ:
روایت‌شناسی داستان‌های نوجوان (حدود ۴۰ داستان)
راستی موضوع پایان‌نامه شما چی بود نسرین؟ 😃 

چه جذاب.

بررسی مضامین قرآنی در دیوان ترکی و فارسی ملامحمدفضولی.

پاسخ:
چه جالب. یکی از مواردی که همین اواخر علاقه مند شدم در موردش بخونم تاثیرپذیری شاعرها و نویسنده ها از آیات قرآنه. هنوز سراغش نرفتم.

آقادمن خیلی دوست داشتم بدونم موضوع پایان‌نامه ات چیه ولی نمی‌دونستم موضوع پایان نامه محرمانه است یا نه نمی‌پرسیدم.

الان دیدم موضوعشو... چقدر جذابه عنوانش!

پاسخ:
نه به نظرم چیز محرمانه ای نیست. منم معمولا برام جالبه که موضوع ها رو بدونم. حالا ان شاء الله بعدا بیشتر توضیح میدم.
چه خوب که براتون جذابه. آخه فکر می کردم برای هیچکس جذابیت نداره 😅

راستی موفق باشی 

پاسخ:
خیلی ممنونم ازت عزیزم
۱۳ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۳۱ حاج‌خانوم ⠀

در باب جوابی که به نظر دوم نسرین خانم دادی 

یه مجموعه مقاله رسانه‌ای بود حوالی اوایل دهه هفتاد، در ماهنامه بشارتتاثیر قرآن در شعر و ادب فارسی 

 

هنوز دارمشون، اگه بخوای

 

 

 

پاسخ:
چه خوب. پس سر فرصت باید ازت امانت بگیرم.
یکی دو تا کتاب هست که متوجه شدم توی دوره کارشناسی به بچه های ادبیات تدریس شده و باید حتما یکی‌شون رو هم که شده در ابتدا مطالعه کنم و بعد بیام سراغ مقاله‌هایی که داری. 😇

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">