مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۱۴ ب.ظ

وقتی می‌فهمی دردت هم برای خودش نامی دارد

صبح بیدار شدم و دیدم معده‌ام درد می‌کند. می‌دانستم عصبی است. می‌دانستم گذرا است.

بعد از صبحانه با بی‌حوصلگی کتاب را برداشتم و چند بیت رودکی خواندم. بعد ایران‌صدا را باز کردم و کمی از "دفتر بهار" را با گویندگی امیرحسین مدرس شنیدم.

ظهر هیچ‌کس خانه نبود. مادر کلاس رفته بود. پدر به دنبال کارهایش بود. خواهرم هم مدرسه.

برای اولین بار در خلوتم فکر کردم مشکل من با فلان مسئله چیست؟ چرا همیشه آن موضوع عصبی‌ام می‌کند؟ چرا مشکلم حل نمی‌شود؟ خودم می‌دانستم اصلا طبیعی نیست که این‌طور باشم.

برای اولین بار فهمیدم این هم یک فوبیای دیگر است که چند سالی است به آن دچار شده‌ام. فکرش را نمی‌کردم که مشکل من برای خودش اسمی هم داشته باشد. وَ داشت.

با اینکه آن مشکل به قوت سر جایش باقی بود اما لااقل همین که دیگر می‌دانستم دقیقا چه مرگم است خودش به طور نسبی موجب آرامش خاطر شده بود.

۰۲/۰۲/۳۰
یاس گل

نظرات  (۶)

۳۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۲:۲۰ چوی زینب دمدمی

کتاب واژه نامه ی حزن های ناشناخته رو بخونید. برای هر احساس غریبی اسم و توضیح داره.

متوجه میشید هم احساستون به رسمیت شناخته شده وهم آدمای زیادی تجربه ش می‌کنن.. خودش یه جورایی تسکین دهنده ست..✨

پاسخ:
چه کار جالبی. اسم این کتاب رو نشنیده بودم.
ممنونم از معرفیش زینب

همه ما سرشار از مشکلات مختلفیم

مهم خودآگاهی است

مقدمه هر درمانی خوداگاهی است.

پاسخ:
دقیقا همینطوره. و حالا خوشحالم که توی قدم اول فهمیدم دقیقا چه مشکلی دارم.

شناخت نسبت به درد باعث میشه راحت‌تر تحمل شه. حداقل اینکه میدونی ادمای دیگه‌ای هستن که باهات هم‌دردن.

پاسخ:
بله. فکر کردن به ااینکه من تنها کسی نیستم که این مشکل رو دارم تسکین‌دهنده است

تو مطب، مشاور داشت یک چیزهای مزخرفی از وجودم رو روی وایت برد می‌نوشت بعد من یک ثانیه خوشحال شدم. بلافاصله بهم گفت چشمت چرا برق زد؟ چرا خوشحال شدی؟ هیچی نداشتم بهش بگم. آخر سر خودش پرسید خوشحالی اینا رو درباره‌ی خودت فهمیدی؟ گفتم خوشحالم و خیلی هم خوشحال بودم...

پاسخ:
همینطوره واقعا و الان درک می‌کنم خوشحالیت رو
می‌بینی چقدر جالبه؟ آدم حتی از آشنایی بیشتر با خودش هم خوشحال می‌شه

موافقم 

وقتی علت رو پیدا می کنی مطمئن میشی که خیلی مهم نیست و باعث آرامشت میشه و استرسی نداری

پاسخ:
بله دقیقا. و کاش همیشه به موقع متوجه اش بشیم تا باعث اذیت بیشتر نشه

مشکل قشنگ است و حل شدنش قشنگ تر. ولی فرآیند حل شدنش یه چیز دیگه ست...

پاسخ:
همین‌طوره. آرامشی که در دلِ فهمِ چراییِ رخ دادن بعضی اتفاقاته قشنگه‌.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">