مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۴:۱۱ ب.ظ

روزی که حال همه آن ها خوب است

به گمانم روز خوبی بود.

صبح به دانشگاه رفتم. زهرا را دیدم و با هم روی یکی از نیمکت های دانشگاه نشستیم و صحبت کردیم. بعد رفتم تا استاد راهنمایم را ببینم. قبل از من دانشجوی دیگری به دفترشان رفته بود و باید صبر می کردم. طبقه سوم ایستاده بودم که صدای سلام دادن کسی را از پشت سرم شنیدم. برگشتم و یکی از استادهایمان را دیدم. کمی بعد مدیرگروهمان را هم دیدم. درباره پایان نامه ام پرسیدند و من هم با لحنی ناراضی گفتم از فلان تعداد داستان nتای آن را انجام داده ام. گفتند: اینکه خوب است. گفتم: فکر می کردم می توانم تا شهریور دفاع کنم. بعد مدیرگروهمان پاسخ دادند که: شما تازه به ترم چهار رسیده اید! اصلا شدنی نیست. چون مرداد ماه هم که دانشگاه تعطیل است. فوقش اگر کار تمام شد و آماده بودی می افتد به مهر. هیچ عیبی ندارد.

به آموزش رفتم تا ببینم حالا که به احتمال بسیار زیاد دفاعم به پاییز می افتد برای تمدید سنوات باید چه کار کنم. کارشناس آموزش شماره دانشجویی ام را وارد کرد و گفت: شما نیازی به تمدید سنوات ندارید، چون تغییر رشته ای بوده اید و چند واحد دروس پیش نیاز گذرانده اید. در نتیجه ترم بعد  مثل ترم چهارتان است. اما دانشجویانی که کارشناسی شان ادبیات بوده است باید درخواستشان را ثبت کنند. 

استاد راهنمایم تماس گرفتند و گفتند دانشجوی قبلی رفته و می توانم به دفترشان بروم. رفتم. رفع اشکال کردیم. بعد دلگرمی ام دادند که نگران چیزی نباشم. یک نفر تصویر استاد را با آبرنگ نقاشی کرده بود. به استادم گفتم: چقدر زیباست. گفتند: هدیه روز تولدشان از سوی یکی از دانشجویان کارشناسی بوده است.

داشتم می رفتم از زهرا خداحافظی کنم که استاد دیگرمان را دیدم. سلام و احوال پرسی گرمی کردند.

بعد هم رفتم در کافه ی دانشگاه یک پیراشکی خوردم.

خواستم مثل همیشه با اسنپ برگردم. مسیری که معمولا بین 28 تا 35 تومان بود، 47هزار تومان شده بود. پس به جای اسنپ سوار خطی ها شدم و رفتم ونک. از آنجا هم سوار خطی های خودمان شدم.

خسته بودم اما حال دلم خوب بود.

 

بعدا نوشت: راستش نمی دانم برای تلفن همراهم چه مشکلی پیش آمده است. قبل از خروجم از دانشگاه داشتم از جایی عکس می گرفتم که ناگهان دیدم گزینه هایی لمس می شود که من اصلا به آن ها دست نزده ام. فکر کردم موقتی است. کمی بعد خواستم رمز گوشی را وارد کنم اما هر چیزی می زدم دو یا سه بار تکرار می شد یا اصلا حرفی، عددی می آمد که نزده بودم. این ماجرا ادامه دارد و هی از صفحه ای به صفحه ای دیگر می پرد. از این وضعیت احساس نگرانی کردم و تلفن همراهم را خاموش کردم. به نظر شما این اختلال از گوشی است یا تلفن من هک شده است؟

 

۰۲/۰۲/۳۱
یاس گل

نظرات  (۳)

خدا قوت 

موفق باشی 🌷

پاسخ:
خیلی ممنونم، سلامت باشی

خداروشکر که حال دلت خوبه... 

پاسخ:
ممنونم. الهی حال دل همه خوب باشه و ادامه دار باشه

چای بنوشید. تنها بنوشید و موسیقی مورد علاقه تان را ضمیمه کنید. از ونک تا هندوستان راه اندک است. (ریدایرکت به پست ونک تا هندوستان خودتون🌺)

پاسخ:
با خوندن این پیام دلم خواست دوباره برم هتل تاج محل، این بار تنها و بدون دوست. دلم خواست یک بار هم در سکوت و بدون مکالمه با کسی حضور در اون فضا رو تجربه کنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">