به خویشتن مشغول باش
این روزها سراغ خواندن قابوسنامه رفتهام. باب دهم درباره ترتیبِ خوردن و آداب آن است. در این باب آمده هنگام غذا خوردن به خویشتن مشغول باش و در لقمه دیگران ننگر. بعد حکایتی آورده که روزی کسی پای سفره در لقمه شخصی تار مویی دید و گفت فلانی تار مو را از لقمهات بردار. آن شخص لقمه را زمین گذاشت و رفت. مرد یک نفر را پی او فرستاد و گفت برش گردانید و بپرسید چرا رفت؟ آن فرد در پاسخ، پیغام میفرستد که من از غذای کسی که تار مویی را در غذای من ببیند نمیخورم.
مقصودِ آن شخص این است که من پای سفره کسی که با چنین دقتی حواسش به لقمه و غذای من است نمینشینم. از آن سفره نخوردن بِه.
یاد روزهای بسیاری میافتم که بارها از این و آن شنیدم: 《دختر تو چقدر کمخوراکی》 ،《بیشتر بخور جان بگیری》، 《خب همینقدر میخوری که انقدر لاغری》 و ... . برایم سوال شد که اینها هم شبیه حکایت آن مرد نیست؟ من که از سهم غذای کسی نمیزنم، اضافه و باقیمانده غذایم را هم هدر نمیدهم و همیشه با خودم به خانه میبرم. آینه هم در خانهمان هست. میدانم ظرفیت و حجم همیشگی خوراکم چقدر است. این حرفها دیگر برای چیست؟
امروز که داشتم از یک رستوران غذا سفارش میدادم به جای همبرگر کامل، مینی برگر گرفتم. با خودم گفتم لابد اگر دوستانم اینجا بودند باز هم باتعجب میپرسیدند: تو واقعا با این یک ذره غذا سیر میشوی؟
کاش همهمان حواسمان به لقمه خودمان بود و به خویشتن مشغول بودیم.
بچه که بودم توی مهمونی ها ، همیشه موقع غذا خوردن ، درباره کم غذا خوردن من حرف میزدن ...
واقعا خدا رو شکر اون روز های نکبت گذشت
البته دیگه خیلی کم مهمونی میرم :(