مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۴۰۲، ۰۲:۳۷ ب.ظ

آخرش که چی؟

پرسید: واقعا می‌خواهی درست را ادامه دهی؟ آخرش که چی؟ این‌ها را ول کن. بچسب به بازار کار. کار مهم است.

می‌گویم: البته همین حالا هم با یک نشریه همکاری می‌کنم! می‌گوید: چه فایده؟ در خانه‌ای! برو سر کاری که در خانه نباشی!

احساس می‌کنم کلا به کار مطبوعاتی به عنوان یک تفنن نگاه می‌کند نه شغل.

می‌گویم: البته بعد از پایان‌نامه احتمالش زیاد است که سراغ تدریس فارسی هم بروم. ولی فعلا واقعا وقت کافی ندارم. کار مجله‌مان کم نیست. خصوصا در این یک سال که دبیر تحریریه شده‌ام وظایف و مسئولیت‌هایم خیلی بیشتر شده.

می‌گوید: معلمی خیلی بهتر است. حتما این کار را بکن.

اما واکنش خاصی نسبت به توضیحاتی که درباره حجم کارم در مجله دادم ندارد. اصلا برایش چه فرقی می‌کند در مجله چه کاره‌ام! نویسنده حق‌التحریر، دبیر تحریریه، سردبیر، مدیر مسئول... . همین‌که در مجله‌ هستم از نظر خیلی‌ها یعنی بیکارم! همین‌که دستمزدم کم است یعنی جایگاه اجتماعی جالبی ندارم.

دقایقی می‌گذرد و چون بین حرف‌هایم دوباره به درس اشاره کرده‌ام می‌گوید: حالا واقعا چرا انقدر دنبال درسی؟

می‌گویم: درس خواندن را دوست دارم. حالم با آن خوب است.

و دیگر لزومی نمی‌بینم برایش در مورد اهدافی که از درس خواندن دارم حرف بزنم چون لابد آن‌ها هم از نگاه او بی‌ارزش، تخیلی و بیهوده‌اند‌... .

گاهی خودم را مقصر این مسئله می‌دانم. هیچ‌وقت با افتخار و با اعتماد به نفس سرم را بالا نگرفتم و قرص و محکم نگفتم من با نشریات کودک و نوجوان همکاری دارم و چند سال است که در همین حوزه فعالیت می‌کنم. همیشه خودم را و فعالیت‌هایم را با صدای آهسته یا جوری که انگار بخواهم خیلی ساده و معمولی جلوه‌شان بدهم معرفی کرده‌ام. هیچ‌وقت جلوی دیگران از درس و دانشگاه و پایان‌نامه با همان اشتیاق و انگیزه‌ای که مرا چند سال پشت کنکور نگه داشت تا به هدفم برسم حرف نزده‌ام.

و حالا نتیجه‌اش همین است که می‌بینم. اینکه دیگران هم برای مهم‌ترین فعالیت‌های زندگی من ارزشی قایل نمی‌شوند، به جز معدود افرادی که خود اهل تحصیل و ادب و فرهنگ و هنر هستند و می‌دانند من از چه حرف می‌زنم.

۰۲/۰۶/۰۲
یاس گل

نظرات  (۹)

اصولا اگه من باشم کلا بحث و از اون موضوع خارج میکنم چون اعصابش و ندارم .

پاسخ:
عجیبه که من اون لحظه خیلی برام عادی بود و زیاد احساس ناراحتی نمی‌کردم از حرف‌هاش اما به محض اینکه از پیشش برگشتم یهو به خودم اومدم گفتم اوا چی شد؟ 😄 چرا این جوری گفت؟

یا مثلا یه طوری رفتار میکنم که " اره راست میگی " بعدش میرم سر موضوع دیگه 😂🚶‍♀️

پاسخ:
خب واقعا راهکار مناسبی هم هست. چون وقتی دو نفر سر یه موضوع حرف مشترک ندارن باید موضوع تغییر کنه.

ادب و حکمت ذلیل ترین و خفیف ترین دوره خودش رو داره سپری میکنه :(

پاسخ:
تلخه :( و اگر آدم‌هایی نبودن که همچنان به این موارد بها بدن اوضاع می‌تونست خیلی ناامیدکننده بشه.

من از وقتی نامزد کردم هر چی پیش میره بیش تر میفهمم مردم چه موجودات عجیب غریبی هستن. از همون روزای اول که مردم تبریک می‌گفتن. مثلا فکرشو بکن بعضیا به مامانم و در حصور من می‌گفتن خوب کردی دادیش شوهر! بعد دیگه جونم برات بگه یکی از فامیلامون دوست نداره من مستاجر شم  این بشر رسما نگرانی شو بابت پایه‌ی مبلم اعلام کرده میترسه اگر من اجاره نشین بشم به مرور پایه ی مبلم زخم و زیل بشه و میگه اگه رفتی تهران حتما باید خونه بخری(حالا دختر خودش تو شهر خودمون کرایه نشینه) یک نفرم گفته چهره‌ی نامزدمو نپسندیده.

و قص علی هذا!

 

پاسخ:
آخ زینب.
بعضی وقت‌ها می‌ترسم از اینکه یه روز وقتی بزرگتر شدم همین‌شکلی که تعریف کردی در مورد امور مختلف زندگی هرکس نظر بدم و یادم بره تعریف من از زندگی و خوشبختی با تعریف یکی دیگه متفاوته. یادم بره اصلا اظهار نظر کردن درباره خیلی چیزها که به زندگی شخصی طرف مربوط می‌شه به دور از ادبه.
وای چقدر غم‌انگیزه.

هر کاری انجام بدی، مردم یه حرفی برای گفتن دارن

نباید برای این افراد توضیح داد

پاسخ:
و این‌طوری می‌شه که کم‌کم کنار بعضی آدم‌ها ساکت‌تر می‌شیم.

سلام رفیق جدید:) خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم 

چه شغل جذاب و دل‌انگیزی دارید. بیشتر توی چه موضوعی می نویسید؟

پاسخ:
به‌به. سلام 😃 خوش آمدی
واقعا ممنونم از نگاهت.
الان توی تمشک صفحه خبر رو خودم تهیه می‌کنم و گاه مطالب دیگه رو هم می‌نویسم. دنبال اتفاقات و کارهای جالبی می‌گردم که بچه های دنیا یا گاه بچه های ایران انجام می‌دن و می‌تونه برای بقیه هم آموزنده باشه. توی سروش کودکان در مورد داستان شکل‌گیری معروف‌ترین ترانه‌های کودک که از صدا و سیما پخش می‌شد می‌نوشتم. اینکه مثلا چی شد ترانه‌سرا و آهنگساز و خواننده اون اثر دور هم جمع شدن و یه اثر رو خلق کردن. توی دوچرخه هم که یادداشت‌های ادبی بر اساس برخی فرازهای دعای کمیل و دعای صباح می‌نوشتم. یه برنامه تلویزیونی هم بود که اونجا هم دنبال خبرهای گروه سنی کودک و نوجوان می‌گشتیم.
ببخش یه کم طولانی شد. با سوالت سر ذوق اومدم که پر حرف شدم.

چه هیجان انگیززز . به به

من فکر میکنم شما با این همه فعالیت میتونید با کمی برنامه ریزی به سمت درآمد زایی بیشتر هم برید، چون توی حوزه تخصصی خودتون حرف دارید برای گفتن 

با اجازه تون من با یه سرچ عمیییییق تمشک و خودتون رو یافتم و دنبال کردم:))) 

 

پاسخ:
چقدر حرف‌های امروزت بهم انگیزه داد و خوشحالم کرد. واقعا ممنونم.

خیلی هم خوب.
بعد از این جز اینجا، اونجا هم دنبال‌کننده‌ات هستم 😊

برای من کارتون خیلی جذابه چون دلم میخواد محیط دخترم غنی باشه از ادبیات

 

 

پاسخ:
چقدر به مادرهایی مثل شما نیاز داره این سرزمین. موفق باشین و خدا بهتون توی این مسیر کمک کنه.

عزیزم ❤️❤️

پاسخ:
😊🦋🌷

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">