مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۲، ۰۵:۵۲ ب.ظ

اتاقی از آن خود

نفهمیدم چطور مریض شدم. شاید برمی‌گشت به آن شبی که هوا خنک شده بود و لرز می‌زدم. شاید از استرس زیادِ دو روز پیش بود. نمی‌دانم. فقط بعد از شروع علائم فهمیدم دوباره باید سراغ ماسک‌هایم بروم و پاییز و زمستان را همچون گذشته با احتیاط سپری کنم.

اینطور وقت‌ها با خودم می‌گویم کاش یک اتاق مخصوص خودم داشتم و آن اتاق هم دور از باقی اتاق‌ها می‌شد. آن وقت دیگر مجبور نبودم برای خودم قلمرو تعیین کنم و در یک وجب جا بنشینم و ماسک بزنم.

دیشب می‌خواستم علی‌رغم خستگی‌ام سر کارگاه آنلاین اندیشه حافظ حضور داشته باشم. اما در همان دقایق اول اینترنت ضعیف شد و بعد از آن هم هر چه سعی کردم صحبت‌های استاد را بنویسم از کلامش عقب ماندم. این شد که از سایت خارج شدم تا بعدا فایل ضبط شده آن داخل سایت قرار بگیرد و از نو بشنومش و یادداشتش کنم.

عصر با تماشای غروب آفتاب دلم خواست بروم بیرون و کمی قدم بزنم. اما دیدم تنم هنوز کوفته است. لاجرم دوباره نشستم سر جایم و قطعه "گمشده من" گروه آریان را شنیدم.

۰۲/۰۶/۲۹
یاس گل