مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۹:۳۳ ق.ظ

شمشاد خان و آرزوی سباستین

همان‌طور که می‌دانید هرچند وقت یک بار از خواب‌هایم می‌نویسم. این فرسته هم از مجموعه خواب‌های من است. :

 

شمشادخان به پیشنهاد -یا شاید هم به خواهش شاهزاده خانوم- تصمیم شگفت‌انگیزی گرفت. او با قدم‌هایی تند و سریع در تالار پیش می‌رفت و با حرکت دستانش در هوا جادو می‌کرد. از کنار هر تابلوی هنری که می‌گذشت روی آن تابلو، تصاویر بسیار کوچکی ایجاد می‌شد. تصاویری که اهالی کاخ با فشردن یا لمس هر یک از آن‌ها می‌توانستند آرزوی خود را در لحظه برآورده کنند. بستگی داشت آرزوی هر یک از آن‌ها چه باشد! کسی که پول می‌خواست باید روی تصویر سکه انگشت می‌فشرد تا دستانش پر از سکه‌های طلا شوند. کسی که خانه می‌خواست باید تصویر خانه را می‌فشرد. شاید هرکس پیش خودش فکر می‌کرد شاهزاده خانوم هم تصویری را انتخاب می‌کند که با لمس آن بتواند به سباستین برسد.

سباستین یکی از پسران درباری بود که چندی پیش به خواستگاری‌اش آمده بود. پسری موقر و متین که پس از آن جلسه، دیگر سراغ شاهزاده خانوم را نگرفته بود و همه تصور می‌کردند لابد سباستین، خانوم را نپسندیده است. 

اما شاهزاده خانوم به شمشاد خان گفت: من می‌خواهم تصویر آدم را انتخاب کنم.

شمشادخان ناگهان سر جایش ایستاد و برگشت به او نگاه کرد! شاهزاده خانوم گفت: می‌خواهم از اینجای زندگی به بعد فقط یک آدم معمولی باشم. می‌دانم با انتخاب این گزینه مثل همه آدم‌های معمولی زندگی محدودی خواهم داشت و روزی هم مثل آن‌ها خواهم مرد اما این انتخاب من است: آدم بودن!

شمشادخان لبخندی زد و سپس به سمت یکی از تابلوها حرکت کرد. او تصویر کوچکِ کنار تابلو را فشرد. جای شاهزاده خانوم این کار را کرده بود. اما چه آرزویی؟ دختر سمت تابلو رفت تا ببیند آینده‌اش چگونه خواهد بود. او در کنار تابلو، تصویر یه کیف و جزواتی را داخل آن دید. رو به شمشادخان گفت: پس شما برای من تحصیل را انتخاب کردید.

به نظر از این انتخاب راضی بود. در همین لحظه سایر درباریان وارد تالار شدند و به سمت تابلوها دویدند تا آمالشان را انتخاب کنند. بعضی‌ها سکه سکه، ثروت جمع می‌کردند. آن‌ها حریص شده بودند.

ناگهان سباستین از میان آن‌ها و پس از انتخاب آرزوهایش به طرف شاهزاده خانوم آمد و گفت:  چه کسی گفته بود که نیامدنم به معنی نپسندیدن شما بوده است؟

ندیمه شاهزاده خانوم، پنهانی به سمت تابلوهایی که سباستین تصویرِ کنار آن‌ها را لمس کرده بود رفت تا ببیند آرزوهای وی چه بوده است. او هم تصویر یک کیف و جزوات آموزشی را انتخاب کرده بود به اضافه یک تصویر دیگر که معنای مبهمی داشت! روی آن کلماتی انگلیسی نوشته شده بود که با چیزی شبیه exhibit آغاز می‌شد و سپس در کنار آن فلشی عجیب دیده می‌شد که در خود پیچیده بود.

...

با یک پرش زمانی به چند سال جلوتر پرت شدم. به خانه سباستین. سباستین با لوازم اسکی به خانه برگشته بود. ندیمه او وارد اتاق شد و گفت: مرا ببخشید اما تا امروز برایم سوال است که شما آن زمان چه آرزویی را انتخاب کرده بودید؟ معنی آن فلش چه بود؟

...

با یک پرش دیگر سباستین را در دفتر یک روانپزشک دیدم، اندوهگین.

 

وقتی از خواب بیدار شدم هنوز به این فکر می‌کردم که معنای آن عبارات انگلیسی و آن فلش چه بود! این خواب آنچنان به فیلم‌های سینمایی شباهت داشت که واقعا از خودم پرسیدم چه کسی فیلمنامه خواب‌های مرا می‌نویسد؟

۰۲/۰۷/۰۲
یاس گل

نظرات  (۷)

۰۲ مهر ۰۲ ، ۱۲:۰۹ حاج‌خانوم ⠀

سلام 

خیلی خوب بود یاسمن جان 

اینجور خواب‌ها اثرات اتفاقات روز و فکرای خودته. فیلم‌هایی که می‌بینی، کتاب‌هایی که می‌خوانی. تخیلات و افکاری که داری. بعید می‌دونم تعبیر مشخصی داشته باشه

 

پاسخ:
سلام عزیزم. آره کاملا ترکیبی از اتفاقات و تجربه‌هاست. منم بعید می‌دونم تعبیر داشته باشه.
۰۲ مهر ۰۲ ، ۱۲:۳۲ زری シ‌‌‌

چرا پایان باز بود 🫠🫠🫠

 

خب بیاین بقیه شو خودتون ادامه بدین 🫠

پاسخ:
چه بده که نمی‌شه باقیش رو شبِ بعد دیدها 😄
۰۲ مهر ۰۲ ، ۱۳:۱۵ حاج‌خانوم ⠀

یه مدت که از این جور خواب‌ها میدیدم، وقتی بیدار می شدم، بقیه خواب رو خودم می‌ساختم، می‌خوابیدم و می دیدمش

پاسخ:
وای چه باحال. تا حالا امتحان نکردم که ببینم می‌تونم خودم هم توی ساختنِ ادامه خوابم تاثیر داشته باشم یا نه 

من که هیچی از خوابام یادم نمیاد 

:))

پاسخ:
منم نصف همین خواب رو یادم رفت تا بیدار شدم گفتم لااقل اون نصفی که یادم مونده بنویسم
۰۲ مهر ۰۲ ، ۱۷:۰۰ شاگرد بنّا

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

حقیقتا دعا می‌کنم دکتری تشریف ببرید ادبیات کودکان و فعالِ این عرصه بشید.

متن‌های شما دستورگشتاری دقیقی برش حاکمه؛ روساخت و ژرف‌ساختی مجزا اما مکمل.

می‌دونید که چنین خصیصه‌ای در متن به‌مرور منجر به تشکیل منظومه‌ی فکری در مخاطب‌تون می‌شه، ارائه‌ی سبک و سیاق می‌کنه و ناخودآگاه رسوخ فکری داره.

وقتی با این خصیصه می‌نویسید (خودآگاه یا ناخودآگاه) چه عالی که تک‌تک ویژگی‌های روحی و اخلاقی شما که الحمدلله در سلامته داره منتقل می‌شه.

پست میزتحریرتون، کشتی و این رو یک بار خودم خوندم، یک بار برای دخترم که بدونم سن اون چه بازخوردی داره، و دقیقا دخترم هم ابتدا به ژرف‌ساخت‌هایی که قوی بهش منتقل شده بود اشاره کرد، یعنی خصیصه‌ها نه نمادهای متنی‌. ما در برهوت ادبیات کودک چنین نویسنده‌ای نیاز داریم!

طیب الله انفاسکم.

پاسخ:
سلام به شما
مثل همیشه از نگاه متفاوت، دقیق و موشکافانه شما نهایت سپاس رو دارم.
پایان‌نامه‌ای که دارم روش کار می‌کنم به ادبیات کودک و نوجوان مرتبطه و دوست داشتم در صورت امکان در آینده هم موضوع رساله‌ام در همین راستا باشه.
پیام شما پای این مطلب من رو مصمم‌تر کرد و انگیزه‌ای شد تا جدی‌تر از گذشته بهش فکر کنم.

برای شما و خانواده آرزوی بهروزی دارم.
۰۳ مهر ۰۲ ، ۰۹:۵۰ پسر انسان

مثل من اهل خواب دیدن هستید اونم سنگین و عمیق:))
بدیه خواب اینه که ادامه در قسمت یا اپیزود بعد نیست

هر چه هست محدود به همان شب می شود

پاسخ:
بله حیف که ادامه دار نیستن و نمی فهمیم بعدش چه اتفاقی می افته

چه خواب وداستان جذابی. من فقط یه بار خیلی کوچیک بودم خواب یه داستان جدید از تام و جری رو دیدم. بعد بیدار شدم هی خودمو به خواب میزدم که ببینم آخر داستان چی شد ولی دیگه خواب ادامه شو ندیدم😅

پاسخ:
فکر می‌کنن تقصیر خودمونه که از خواب بیدار می‌شیم! بابا ما کار و زندگی داریم که پا می‌شیم، عمدی که نیست. برای چی پخشش رو قطع می‌کنین؟ 😄 پایان همه خواب ها رو باز می‌ذارن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">