مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ق.ظ

انگار هنوز شب بود

پس از گذر از آن شب پر فکر و خیال، صبحی فکر کردم چه کار باید کرد. روحم از دوباره نشستن پای برطرف کردن نواقص کار، خسته بود. انگار هنوز شب بود. انگار هنوز ترافیک بود و من دل نگران از ادامه راه.

دیدم از طرف سردبیر پیامی دارم. کنداکتور مجله را فرستاده بود. با خودم گفتم این پایان‌نامه که قصد به پایان رسیدن ندارد و من را در حالت اندروا نگه داشته است. لااقل کار مفید دیگری انجام بدهم. نشستم و کنداکتور قبلی را بر اساس تغییرات جدید اصلاح کردم. بعد یکی از خبرهای صفحه خودم را نوشتم و از سوژه خواستم چند عکس برایم بفرستد تا کنار خبر بیاوریم.

تا دیروز صحبت از کارهای مجله فقط فشار روحی‌ام را بیشتر می‌کرد. اما حالا فکر می‌کنم برای کم کردن فشار پایان‌نامه بد نیست کمی سراغ مجله بروم.

شاید حالم بهتر شود.

۰۲/۰۹/۲۱
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">