جمعه, ۸ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۰۵ ب.ظ
چیرگی
دیشب پریشب بود که حوالی ساعت ده مادرم نگاهم کرد و گفت من غصه میخورم میبینم رنگ به رویت نمانده است. خودم هم از دیدن حال و روزم کیفی نمیکردم. کدام آدم عاقلی خوشش میآید از اینکه نفهمد چطور روزش را شب میکند؟
آمدهام تا اعتراف بزرگی بکنم. آمدهام تا حرفهای شعاریام را کنار بزنم و بگویم: نه! چیزی هست که حالا میفهمم از تحصیل در رشته موردعلاقه آدم خیلی مهمتر است و آن اینکه تو بلد باشی و یاد بگیری چطور در موقعیتهای سخت و دشوار زندگی، خودت را، استرست را، زندگیات را مدیریت کنی. بله این مهمترین درسی است که این روزها با دیدن حال و روز خودم دارم میآموزم.
و تا زمانی که نیاموزم چگونه بر اضطراب خود چیره شوم وارد مقطع بعدی تحصیلیام نخواهم شد.
۰۲/۱۰/۰۸