فردا روز دیگری خواهد بود
قبل از شروع بازی ایران-قطر، قسمت هفتمِ مندلورین۳ را میدیدم. پایانِ این قسمت با اسارت دین جارین و کشته شدن یکی از مندلوریها همراه بود و تلخ تمام شد. با خودم گفتم شاید برد ایران، کامم را شیرین کند. گل اولِ سردار آزمون در دقایق نخست چنین خاصیتی داشت اما در نهایت ایران باخت و غمگینتر شدم. کریخوانیهای قطریها هنوز توی گوشم بود: ایرانی اسمع...
با این همه دوست دارم دوباره در ذهنم به مرور گفتگوی رد و بدل شده میان دین جارین و بوکاتان بپردازم و به شخصیتهای دوستداشتنی جنگ ستارگان فکر کنم.
میدانم فردا که از خواب بیدار شوم روز دیگری خواهد بود.
دین جارین: از اول میسازیمش. مگه تا بودیم همین نبوده؟ هزاران سال هر بار تا لب انقراض رفتیم. ولی هزاران ساله که زنده موندیم.
بوکاتان کریز: نمیدونم اصلا بتونم دوباره همه رو دور هم جمع کنم یا نه. هرجا رو نگاه میکنم خصومته. تنها چیزی که برای اتحاد مردممون دارم همین شمشیره.
دین جارین: اگر چیزی هم درباره این شمشیر میدونم تو یادم دادی. راستش رو بخوای این شمشیر نه برای من نه گروهم مفهومی نداره. مقام و خون هم همینطور. برای من شرفه که مهمتره و وفاداری و شخصیت. شخصا به خاطر همین چیزهاست که بهت خدمت میکنم بانو کریز. هنوز شعری دربارهات نسرودن ولی تا اون روز برسه بهت خدمت میکنم.