مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۲۰ ب.ظ

فرصت‌هایی که از دست می‌روند

صبح بیدار می‌شوم و می‌بینم پیامی از او رسیده. پیامی که در دسترس نیست. آماده می‌شوم تا با خانواده به ایران‌مال بروم. روی یک کاغذ چیزهایی که می‌خواهم از شهرکتابِ آنجا بخرم نوشته‌ام. اول از همه یکی از آن گردنبندهای سنگ عقیق منظره را انتخاب می‌کنم. بعد می‌روم سراغ کتاب‌های قفسه نقد ادبی. اول از همه ذوق می‌کنم از اینکه می‌بینم هم بدیع شمیسا را دارد هم معانی را. و سپس چشمم به تاریخ ادبیات ایران (جلد چهارمِ آن) می‌افتد. این کتاب‌ها را نه در باغ کتاب یافته بودم نه در چند شهرکتاب دیگر. البته که در سایت‌های فروش کتاب به وفور پیدا می‌شدند اما دنبال قیمت مناسب‌تری می‌گشتم. وقتی دیدم هر سه کتاب به قیمت دو سه سال پیش هستند و ارزان‌تر از سایت‌ها ذوقی بر شوق قبلی‌ام افزوده شد. مثلا همان جلد چهار تاریخ ادبیات عموما قیمتی بین 230 تا 340 تومان دارد و من به قیمت 100 تومان خریدمش. (یعنی ممکن است دو سه سال دیگر نیز از پیدا کردن کتاب‌هایی با قیمت‌های سال 1402 ذوق کنیم؟)

پس از خرید می‌آیم بیرون و پدر را می‌بینم که روی مبلی نشسته است. همیشه وقتی به ایران‌مال می‌آییم پادرد می‌گیرد. می‌بینم فرصت زیادی نداریم و نمی‌رسم که در شربت‌خانه بنشینم. پس یک سردنوشِ شفا سفارش می‌دهم که با خود ببرم.

به خانه که برمی‌گردیم استراحت می‌کنم و پیامی را در گروه ارشدهای ادبیات دانشگاهمان می‌بینم. قرار است چند دانشجوی ادبیات را برای یک دوره مطالعاتی کوتاه به ژاپن بفرستند. پرسیده‌اند چه کسی به زبان انگلیسی مسلط است و شرایط اعزام را دارد. چند نفر اعلام آمادگی می‌کنند. دوباره حسرت عمیقی را تجربه می‌کنم. که چرا در نوجوانی یا اوایل بیست سالگی زبان را انقدر سرسری گرفتم و مدام نصفه و نیمه رهایش کردم.

هیچ زمان همچون دو سال گذشته اهمیت زبان انگلیسی را برای تحققِ بخشی از آرزوهایم احساس نکردم. حالا با فرض اینکه از سال آینده زبانم را شروع کنم چقدر طول خواهد کشید تا چنین فرصتی نصیبم شود و آیا آن زمان باز هم امکان استفاده از چنین موقعیت‌هایی را خواهم داشت؟

۰۲/۱۱/۲۷
یاس گل

نظرات  (۳)

اولا که  قسمت اول پستت خیلی حس خوبی بهم داد. انگار چکیده‌ی ایرامالگردیت نصیبم شد و کمی سرحالم آورد.امیدوارم همیشه خوش باشی و از خوشی هات بنویسی.

بعدش درباره‌ی زبان پیشنهاد می‌کنم اگر اپ زبانشناس رو نداری نصبش کنی.کمکت می‌کنه🤗

پاسخ:
سلام زینب. خب خداروشکر :) 
نرم‌افزاری که گفتی ندارم. نگاه می‌کنم ببینم چیه و چطوریه. ممنونم ازت.

بله

حس میکنم ادم کار درستی هستی

پاسخ:
ان‌شاء‌الله که در آینده محقق بشه

سپاسگزارم از شما
۲۸ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۳۳ حاج‌خانوم ⠀

سلام 

چقده حیییییییف 

ان‌شاءالله خدای متعال برات جبران کنه

 

پاسخ:
سلام سلام :)
آره واقعا. حیف
ان‌شاء‌الله. متشکرم از دعای خیرت. دیشب همین دعا رو کردم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">