مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۴۷ ق.ظ

روزهای نقره‌ای

داشتم فکر می‌کردم این روزهایمان چه رنگی‌اند. لابد خاکستری یا طوسی. اما من دلم می‌خواهد روی آن اکلیل بپاشم تا نقره‌ای شوند. اسم این روزها را می‌گذارم: روزهای نقره‌ای.

وقتی از آنجا برگشتیم هنوز سرم درد می‌کرد. یک پرانول خوردم به این امید که مثل بعضی دفعات جوابگو باشد. اما نبود و حوالی عصر میگرنم تشدید شد. در فهرست تداخلات داروییِ پرانول اسم  ریزاتریپتان هم آمده بود. من واقعا لازم داشتم ریزاتریپتانم را مصرف کنم اما می‌ترسیدم. آخرش زنگ زدم به 190 و درباره‌اش سوال کردم. کسی که پشت خط بود دو سه باری رفت تا اطمینان حاصل کند می‌توانم بعد از گذشت سه-چهار ساعت مُسکنم را بخورم یا نه و در نهایت توضیحاتی داد و من قرصم را خوردم. تمام رگ‌های سرم درد می‌کردند و نمی‌دانستم سرم را کدام‌طرفی بگذارم تا دردم کمتر شود. چراغ‌ها را خاموش کرده بودم و تنم یخ بود. بعد از گذشت یک ساعت آرام آرام درد کمتر شد و اواخر شب توانستم از جا بلند شوم.

به صبحی که گذشته بود فکر می‌کردم. به اینکه بعد از برگشتنمان اضطراب درونی‌مان کم که نشده بود هیچ، بیشتر هم شده بود. به پس‌انداز جزئی‌مان فکر می‌کردم و به اینکه آیا از پس مخارج آن برخواهیم آمد؟ و به خیلی چیزهای دیگر.

امروز که اینترنت گوشی‌ام را روشن کردم دیدم زینب پستی فرستاده است. توی آن پست کسی نوشته بود: فکر کن از خواب بیدار شده‌ای و می‌بینی تمام اتفاقاتی که افتاده فقط یک خواب بوده است. زینب که خبر نداشت این روزهایمان چه رنگی است. اصلا هیچ‌کس خبر ندارد و تنها جایی که از آن گفته‌ام همین‌جا است. هنوز خوش ندارم در موردش با کسی حرفی بزنم. اما با خودم گفتم کاش واقعا چشم باز می‌کردیم و می‌دیدیم تلخی‌های  این چند روز کابوسی بیش نبوده است.

یک جوری شده که هر کاری می‌خواهم انجام دهم دل و دماغ ندارم. چون هنوز ذهنم پر از سوال است.

دم عید که می‌شود باید حال آدم خوب باشد. باید پر از شور و شوق رسیدن به سال جدید باشد. اما ما فعلا نگرانیم و فقط تظاهر می‌کنیم که نگران نیستیم.

۰۲/۱۲/۱۵
یاس گل

نظرات  (۲)

ان‌شاءالله همهٔ این روزها به خیر می‌گذره...

سیل صلوات راه بندازد. 🌷

 

پاسخ:
الهی آمین
حتما
امیدوارم خبرهای خوب بنویسم ازش
۱۵ اسفند ۰۲ ، ۱۴:۲۵ یاسمن گلی :)

امیدوارم به زودی مشکلت حل شه :(

پاسخ:
ممنونم ⚘️ تنت سلامت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">