مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۸ ق.ظ

انقلاب یک قلب

نه به تعداد صفرهای سبز شده ی رو به روی قیمت

و نه به بزرگی طول و عرض

به هیچ یک راضی نمیشوم اگر

تحفه ام

خالی از ابعاد معنوی باشد ...

خالی از اندکی هیجان در طی پرداخت وجه نقد ...

خالی از ذره ای محبت در روال عملیات مرسوم کادوپیچی ...

تحفه باید قلب انسان را منقلب کند

و انقلاب این قلب

نه با تعداد صفرهای سبزشده،رو به روی قیمت

نه با بزرگی طول و عرض

با هیچ یک

میسر نمیشود ...

سخن مسافر:  1/مرداد/1393

روز دریافت بهترین هدیه و درست همزمان با سالروز شهادت داریوش شهید :

روز دیدار با رهبری ...!

کلیک کنید[به یادگار از بیت رهبری]

آقا داریوش!شنیدید که میگن شهدا همیشه صدامون میزنن اما فقط بعضیامون صداشونو میشنویم؟فکر کنم شما خیلی تو گوشم داد زدید که بیدار شدم از غفلت و دیدم شما رو....که حالا شما رو خیلی جاها تو زندگیم حس میکنم....قرارمون رو  از یاد نبرید فقط....به خاطر همین دستایی که داره موقع تایپ میلرزه یا به خاطر همین چشمایی که از شدت اشک تغییر رنگ داده به سرخی خونی که از اندیشه تون ریخت،تنهام نذارید.

(عکس از چفیه گرافیک)

پیشنهاد مسافر:در میدان می مانم تا نفس آخرم - میثم مطیعی

۱ نظر ۲۹ تیر ۹۳ ، ۰۴:۱۸
یاس گل
جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۵ ق.ظ

جـــــای خــــالــــی

اینجا چیزی کم است بالای سرم!

این بالا

        درست چندین وجب بالاتر از سرم

                                                          چیزی کم است!

دلم آبی آسمانی میخواهد بالای سر.

شب ها،شمارش ستارگان دلم میخواهد تا سفر به خوابی عمیق.

دیدن شهاب ها و دل خوشی به برآورده شدن آرزوهای بزرگ.

از عاشقانه گفتن با حضرت ماه.

و انتخاب ستاره ای به نام تو...

خسته ام...

به تنگ آمده ام از زل زدن به این سفید استخوانی بی روح* !

دیگر دلم،سقفی* از جنس گچ و سیمان نمی خواهد.

بیچاره

        چشم های

                    آسمان ندیده ام!

 

 

سخن مسافر:عکس نوشته ی بالا از تقویم کوچک دوست داشتنی ام گرفته شد.تقویمی که از ابتدای سال برایم عزیز بوده و هست.صاحب نوشته عکس:لا ادری

هنوز در گیر و دار امتحانات

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۱:۵۵
یاس گل
يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۴ ق.ظ

و دیگر هیچ...

حاضرم به خاطر غرور تو

بــه نبرد همه ی دنیا برم

 

 

 

 

سخن مسافر:فقط میتونم بگم خدا بیشتر از هر وقت هوای ایران رو داره...شکر به اندازه شادی تمام ملت ایران

جهان به احترام فوتبال ایران ایستاد!

به قول عادل فردوسی پور:ما چقدر خوبیم :)

پیشنهاد مسافر:برای مردمت-محسن چاوشی & فرزاد فرزین

۰ نظر ۰۱ تیر ۹۳ ، ۰۵:۲۴
یاس گل
سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۲۸ ق.ظ

کجاست سلیمان نبی؟!

آن روز

درخت متولد شد،

فضا برای سکونت انسان ها در شهر، کم!!!

به جرم رشد نابه جا،دادگاه حکم اعدام درخت را صادر کرد ...

در طلوع یکی از روزهای خاکستری شهر،مهر بر روزنه های درخت کوبیدند و دست نوشته ای بر تنه اش:

"جهت عبرت سایر نباتات"

درخت در دل آهی کشید.

اشک های خود را به زمین سپرد و با پرندگان وداعی جانسوز سر گرفت.

کمی بعد از ریشه نابودش کردند و ...

 تمام

............

فردای آن روز

آدم هایی با البسه و کلاه هایی عجیب به سمت مزار درخت،روانه شدند.

.............

یک سال و اندی پس از آن روز

آپارتمانی شیک و امروزی با شعار «خانه سبز» قد علم کرده بود...آن هم درست جایی که صدای تنفس درخت قطع شده بود.

آدم ها خانه دار شدند ...

پرنده ها بی خانمان ...

دیگر اشک های درخت  هم به مرکز زمین رسیده بود که ناگهان......

.........

زمین از سردی اشک ها به خود لرزید.

دیوارهای آپارتمان نوساز ترک برداشته بود ....

 

سخن مسافر:باید خانه ای ساخت برای پرنده ی بی خانمان

پرنده ها مدام بی قراری میکنند

به گمانم سلیمان نبی را میخواهند!

 

۰ نظر ۲۷ خرداد ۹۳ ، ۰۷:۲۸
یاس گل
جمعه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۰۲ ب.ظ

پای این عشق اویس قرنت می مانیم

چشم هایمان کم سو شد ...تو را ندیدیم

تو را جایی میان مردم،میان آدم ها،میان این دنیا ... گم کردیم

بید صفتانه مجنون جلوه دادیم

لباس ایمانمان کم بود

به هر بادی که می وزید لرزیدیم ...

ما را برای حضور،برای ظهور،آماده ندیدی و رفتی ...

 

در نبود تو عهد بستیم ... عهد خوان تو گشتیم در این روزگار بدعهدی

ندبه کردیم ... ندبه خوان تو گشتیم در این روزگار فراق

قیصر نگران بود.نگران همین آمدن بی دیدن و رفتن ...

آقا!بین خودمان بماند ...حالا نگرانی قیصر،نگرانی این روزهای تمام شیعیان تو گشته است و تمام ... :

 

ای روز آفتابی

ای مثل چشمهای خدا آبی

ای روز آمدن

ای مثل روز آمدنت روشن

این روزها که می گذرد هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما با من بگو که آیا من نیز

 در روزگار آمدنت هستم ؟؟؟

 

پیشنهاد مسافر: نماهنگ تب هجران

۰ نظر ۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۲
یاس گل
يكشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۱۱ ب.ظ

انگار تو را دیدم

 
۰ نظر ۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۱۱
یاس گل
يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۵۸ ق.ظ

مرد رویاها

شب - داخلی - ماشین - خیابان های هامبورگ

یک دانشجو پشت فرمان نشسته و چمران در سمت دیگر.

بر صندلی عقب ماشین نیز دو دانشجو نشسته اند.

راننده : استاد ! اگر شما موافقت کنین برای برگشتن به ایران،من و خیلی ها مثل من حاضریم درسمون رو ول کنیم و بیایم در رکاب شما مبارزه کنیم.

چمران : از این حسن نظر شما متشکرم.ولی اگر شما میخواستین مبارزه کنین،پس چرا اومدین اینجا؟

راننده : اومدیم که به سلاح علم مجهز بشیم.

چمران : پس چرا قبل از مجهز شدن میخواین برگردین؟!

 

 

سخن مسافر: حالا مصمم تر از قبلم.کم کم همه چی درست میشه انشاالله.

مقام معظم رهبری:البته در همه رشته ها می شود موثر بود.هرکس باید در بخش خودش قوی باشد.فقط باید مانع جلویش نباشد و بستر پیشرفت آن فراهم باشد.هر کس هم نیتش را خدایی کند،سودش مضاعف میشود.

منصوره کرمی (همسر شهید علی محمدی): اینکه عده‌ای از دانشجویان برای پیمودن راه آن شهید تغییر رشته می‌دهند بسیار کار سمبلیک و زیبایی است اما از نظر من این کار اشتباه است زیرا ما در همه عرصه‌ها نیازمند پیشرفت هستیم.

پیشنهاد مسافر: کتاب "مرد رویاها"- سید مهدی شجاعی

۰ نظر ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۰۶:۵۸
یاس گل
سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۱۲ ب.ظ

وای از سکوت ما برادر

آقا علی!سلام....

حال شما؟به حمد الله،جای شما آن بالا خوب است؟از حال ما نپرسید.اوضاع اینجا چندان جالب نیست.خورشید به زیبایی می تابد اما نورش به زمین نمی رسد.باران جایی میان آسمان و زمین جا می ماند و زمین را تر نمی کند.اوضاع جوی عجیب به هم ریخته است.

شناسنامه ها مدتی است خجالت زده اند.عنوان دین ثبت شده در آنها دارد کمرنگ می شود.اسلام احساس خطر میکند.مولا احساس تنهایی...

بگذریم.بگذارید کمی درباره مردم بگویم.درباره اتفاقات اخیر تهران!!!!!!

چند روز پیش،ایستگاه مترو تجریش،شاهد اتفاقی بود مشابه اتفاق همان روز،همان روز ننگین...

درست رو به روی بنر خودتان-که به مناسبت گذشت چهلمین روز از نبود شما،یا بهتر است بگویم به مناسبت بودن همیشگی شما و نبودن ما نصب شده بود-اتفاقی پیش آمد.البته ناگفته نماند که این بار در روز روشن خدا و در برابر دیدگان جمعیتی بسیاااااااااار...نه  در کوچه  ای خلوت...نه در شباهنگام...

من آنجا نبودم،اما شنیدم از شخص راوی،که هیچکس آن روز برای تذکر به فرد حرمت شکن قدمی جلو نگذاشت.شنیدم مردم بی تفاوت از کنار ماجرا گذشتند و اگر خود دختر-که از دوستان خودم بود- سر و صدا نمیکرد،پسر نهایت حرمت شکنی اش را،هدفش را به انجام رسانده بود.

خوب میدانم که تمام اتفاقات آن روز را دیدید.صدای آهتان را در خواب شنیدم.چهره شما در عکس غمگین شد...خوب میدانم چه حالی داشتید.من هم حال چندان جالبی نداشتم.

نمی دانم اگر آن روز از همراهی دوستم سر باز نمیزدم و کنار او حاضر میشدم و اتفاقات ناخوشایند آن روز را مشاهده میکردم چگونه با فرد برخورد میکردم.اما یقین دارم که ساکت نمی نشستم.خدا را شکر رگ غیرتم هنوز تند میزند،حسش میکنم...رگ غیرت این مردم هم نه آنکه خشکیده باشد،نه....اما در معرض خشک سالی است.

علی آقا.نگرانم.نگرانم سکوتمان همه چیز را خراب تر کند...خدا را خشمگین تر...

امام باقر (ع) می گوید:

خداوند به حضرت شعیب  وحی کرد که من 100 هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد.40 هزار نفر آنان از اشرار و 60 هزار نفر از برگزیدگان آنها خواهند بود.حضرت شعیب پرسید:پروردگار من!جرم و گناه برگزیدگان و اخیار چیست؟خداوند پاسخ داد:آنان در مقابل معصیت کاران سستی و نرمش به خرج دادند و به سبب خشم من بر آنها،خشمگین نشدند.

علی آقا!برایمان دعا کنید.دعا کنید به سرنوشت قوم شعیب دچار نشویم...

سخن مسافر:دلم گرفته...

مهدی جان!کجایی که علی خلیلی ها دارند کم میشوند...کجایی که اشک هایم دارد روزانه میشود.لحظه به لحظه...کجایی که دلم دیگر نوای خوبی ندارد...کجایی که شکستند و رفتند...

پیشنهاد مسافر:آهنگ شهر مجروح- سینا دستخوش

۲ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۱۲
یاس گل
دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۰۰ ب.ظ

شب آرزوها

آرزوهایم را،دور تا دور سجاده ام ردیف میکنم و به چیدمان خاصی از آرزوها، تا رسیدن به دست های تو،فکر میکنم.

برای ارسال آرزوها،به مقصد تو،به استفاده از اشیاء مدرن و  شیک و فانتزی امروز، نیازی نیست.

بالن آرزوها باشد برای همان ها که خود را لایق پرواز نمی دانند.

من بال هایی دارم که تو خود،راه آسمان را یادشان داده ای.

امشب به ملاقات تو می آیم

                           با همین آرزوها

                                                که دور سجاده چیده ام شان!

 

سخن مسافر:حالم بهتره...چه از نظر جسمی...چه روحی...خدایا!شکر

پیشنهاد مسافر:نمایشگاه کتاب امسال یادتون نره.هر کتابی خریدید و خوشتون اومد حتما اینجا معرفی کنید.

۱ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۰۰
یاس گل
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۲۶ ب.ظ

دستمال سرخی ها

شاید این روزها "شنل قرمزی" جای "دستمال سرخی ها"،قصه ی قبل از خواب کودکان شود اما...

الفبای حق خون شهدا بر گردن ما،هنوز بر تخته ی کلاس تدریس میشود!

حالا تو هر چقدر دلت میخواهد شهادت و جهاد را در اذهان مردم دنیا شهید کن!از کتاب ها حذف...

حساب ایران از دنیا جداست!

این ملت بیدارتر میشوند...

 



سخن مسافر:مسافر جایی میان جاده جا مانده است...
دعا کنید رهگذری بازیابد او را!
دعا کنید باران نگاهش تمام شود که دارد پاک میکند راه خون شهدا را...که اگر پاک شود این راه...دیگر به خانه بازنمیگردد...
و گم خواهد شد برای همیشه! 

بعدا نوشت:انتظار که دیگر برای جماعت شیعه کار سختی نیست!

این روزها روزهای نیامدن است...روزهایی که آه و گریه و بلاتکلیفی با هم ترکیب میشوند و نمیفهمی چطور،کی یا کجا از این دریای متلاطم نجات خواهی یافت.

عشق آنقدرها هم که فکر میکنی دست نیافتنی نیست.به خودت می آیی و میبینی....!!

پیش می آید...

اما گاهی عشق ماندگار میشود و وناب...گاه شاید ماندگار شود اما فقط در قلب خودت!

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است حافظ...قبول...اما ...خودت با عدم رعایت تقسیم ناز و نیاز بین این دو کنار می آیی؟

دوستان در پرده میگویم سخن! مسافر محتاج دعای بسیار گشته است...اما به رویش نیاورید که مغرور است و به غرورش برمیخورد!

پیشنهاد ویژه مسافر:بی خداحافظی-رضا صادقی

۰ نظر ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۲۶
یاس گل