مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۴۲ ب.ظ

بهترین ضامن

نتایج اولیه ی کنکورمان،دهه ی دوم شهریور می آید اما کلید آزمون همان هفته ی پیش آمد و هرکس درصدهای حدودی اش را حساب کرد. از مقایسه ی درصدها فهمیدم شرایط داوطلبان تا حدودی نزدیک به هم است. این موضوع در ابتدا خوشحالم کرد. اما بعد برخی از رقبا را شناختم و احساس شکست دوباره به سراغم آمد. ذهنم پر شد از قیاس کردن های شبانه روزی. از اینکه فلانی در اولویت پذیرش قرار می گیرد یا من.بهمانی شرایط بهتری دارد یا من و ... . فکر کردن به این موضوع انرژی زیادی را از من گرفت. آن ها بی آنکه به رقبایشان اهمیت دهند روزهای خوشی را می گذراندند و من به جای لذت بردن از روزهام، مدام تصویر آن ها را در برابر چشمم می دیدم.

حس کردم تنها هستم. خیلی تنها. حس کردم کسی نمی تواند سفارشم را بکند.

آدم وقتی به چنین جایی در زندگی می رسد بهتر از هر زمان می فهمد که جز خدا کسی نمی تواند کارش را راه بیندازد. کسی جز او نمی تواند ضامنش بشود و برایش پارتی بازی کند. و با خود گفتم : مگر خدا کم کسی است؟ همه چیز جهان به اراده ی اوست. از چه می ترسی؟

حالا دارم سعی می کنم دست از مقایسه ی خودم و آن ها بردارم و فقط خودم را ببینم و مسیرم را.

پادکست هفت خان رستم را گوش می کنم و تصور میکنم که رستم وار باید منزلگاه ها را پشت سر بگذارم.

کتاب عدل الهی را می خوانم و باور به عدالت خداوندی را در خودم تقویت می کنم.

این یکی دو ماه پیش رو روزهای سرنوشت سازی برای من است و من باید برای هر سرنوشتی که رقم می خورد برنامه ای داشته باشم.

۴ نظر ۲۸ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۴۲
یاس گل
يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۲۱ ب.ظ

جاده ی رویا

او ز روزن های عطرآلود،

روی خاک لحظه های دور می بیند گلی همرنگ،

لذتی تاریک می سوزد نگاهش را.

ای خدای دشت نیلوفر!

بازگردان رهرو بی تاب را از جاده رویا.

 

قسمتی از شعر گل آینه از سهراب سپهری

۱ نظر ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۲۱
یاس گل
جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۱۱ ب.ظ

کنکور در زمان کرونا

تمام شب را دل درد داشتم. نخوابیدم. از خودم می پرسیدم: امسال به کنکور ارشد می رسم؟ 

و صبح شد و صبحانه ام را خوردم و با پدر و خواهر راهی شدم.

پس از تب سنجی داوطلب ها،از پله ها بالا رفتم و صندلی ام را در راهروی طبقه دوم پیدا کردم.فاصله ی صندلی های داخل راهرو بیش از یک متر و نیم بود.تهویه به خوبی کار می کرد و پنجره ها باز بود. هوا جریان داشت و کاملا خنک بود. از چهل و خرده ای صندلیِ داخل راهرو،کمتر از نصف آن پر شده بود. خیلی ها نیامده بودند.

شیلدم را درآوردم چون نفسم می گرفت. به همان ماسک بسنده کردم و آزمون شروع شد.

تفاوتم در پاسخ دهی به سوالات زبان با دو سال پیش که کنکور ارشد ادبیات داده بودم چندان زیاد نبود.البته آن سال کلا نه سوال ها را می فهمیدم نه جواب ها را. اما امسال سوال ها را می فهمیدم و لنگ دایره ی لغات محدودم بودم.

سراغ سه مبحث بعدی رشته ی کنکورم رفتم و دیدم برخلاف تست هایی که زده بودم این یکی ها کمی سخت ترند و درصد خوبی از آن ها نمی گیرم. اما سر مبحث آخر تسلط خوبی داشتم و همین حالم را کمی بهتر کرد. فکر کردم چقدر خنده دار است از یک مبحث 60 درصد امتیاز بیاوری اما آن یکی ها را زیر بیست درصد بزنی.

کنکورم را دادم و بیرون آمدم.

وقتی به خانه رسیدم یادم افتاد اثر انگشتم را ثبت نکردم. ترسیدم. گفتم یعنی مرا جا گذاشتند؟

اما از خبرهای داخل سایت ها فهمیدم امسال در آرمون ارشد برای رعایت بیشتر موارد بهداشتی،ثبت اثر انگشت حذف شده است.

یک نفس راحت کشیدم و به کتاب هایم نگاه کردم. کتاب هایی که دوستشان داشتم.

کلید آزمون که بیاید تکلیفم روشن می شود و می فهمم آیا امسال می توان امیدی به قبولی داشت؟ یا لازم است یک سال دیگر درس خواند؟

هر کدام پیش بیاید برایش آماده ام.

 

۵ نظر ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۱۱
یاس گل
دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۲۲ ب.ظ

چند روز مانده به کنکور ارشد

کارت های کنکورمان آمده. چند هفته ی پیش بود که کلا از دادن کنکور در این شرایط منصرف شدم. با خودم گفتم حالا مثلا خیلی درس خواندی که می خواهی 4ساعت با ماسک توی آن سالن ها بنشینی و تست بزنی؟ ولی کسی در خانه با کنکور ندادنم موافقت نکرد. گفتند تو همه چیز را رعایت میکنی. حتی اگر درست و حسابی هم درس نخوانده ای می توانی به چشم یک کنکور آزمایشی به آن نگاه کنی. از این حرفشان بدم نیامد. نگاه خوبی بود.

اما هفته ی پیش دوباره دست به دعا برداشتم و گفتم : خدایا! اگر صلاح نمی بینی کاری کن محل آزمونم جای دوری بیفتد. 

اما کارت ها آمد و من جای نسبتا نزدیکی افتادم. حالا انگار تازه باورم شده که کنکور دارم. که فقط چند روز تا آزمون ارشدم باقی است. که دیگر قرار نیست چیزی لغو شود یا به تعویق بیفتد.

با خودم می گویم درست است که از فروردین دیگر درس نخواندی اما بیا و همین چند روز را هم که شده همان هایی که خوانده بودی دوره کن.

و حالا دارم می روم که همین کار را کنم...

۱ نظر ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۲
یاس گل