بهترین ضامن
نتایج اولیه ی کنکورمان،دهه ی دوم شهریور می آید اما کلید آزمون همان هفته ی پیش آمد و هرکس درصدهای حدودی اش را حساب کرد. از مقایسه ی درصدها فهمیدم شرایط داوطلبان تا حدودی نزدیک به هم است. این موضوع در ابتدا خوشحالم کرد. اما بعد برخی از رقبا را شناختم و احساس شکست دوباره به سراغم آمد. ذهنم پر شد از قیاس کردن های شبانه روزی. از اینکه فلانی در اولویت پذیرش قرار می گیرد یا من.بهمانی شرایط بهتری دارد یا من و ... . فکر کردن به این موضوع انرژی زیادی را از من گرفت. آن ها بی آنکه به رقبایشان اهمیت دهند روزهای خوشی را می گذراندند و من به جای لذت بردن از روزهام، مدام تصویر آن ها را در برابر چشمم می دیدم.
حس کردم تنها هستم. خیلی تنها. حس کردم کسی نمی تواند سفارشم را بکند.
آدم وقتی به چنین جایی در زندگی می رسد بهتر از هر زمان می فهمد که جز خدا کسی نمی تواند کارش را راه بیندازد. کسی جز او نمی تواند ضامنش بشود و برایش پارتی بازی کند. و با خود گفتم : مگر خدا کم کسی است؟ همه چیز جهان به اراده ی اوست. از چه می ترسی؟
حالا دارم سعی می کنم دست از مقایسه ی خودم و آن ها بردارم و فقط خودم را ببینم و مسیرم را.
پادکست هفت خان رستم را گوش می کنم و تصور میکنم که رستم وار باید منزلگاه ها را پشت سر بگذارم.
کتاب عدل الهی را می خوانم و باور به عدالت خداوندی را در خودم تقویت می کنم.
این یکی دو ماه پیش رو روزهای سرنوشت سازی برای من است و من باید برای هر سرنوشتی که رقم می خورد برنامه ای داشته باشم.