سه شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۴۱ ق.ظ
به شاعر-1
شاعر گرامی!
من تشنه نبودم که از چشمهسار غزلهای شما آب نوشیدم! این چشمهسار زلال شما بود که هر رهگذری را به سوی خود فرامیخواند.
پس روزی شبیه سایر رهگذران بر تختهسنگی تکیه زدم، دستها کاسه کردم و در آب فرو بردم تا بیتی از آن بیاشامم.
دستهای من کوچک بود. بیتها در آن میشکست و مصرعها از آن فرو میریخت. پس پیاله آوردم و غزلغزل از آب چشمه نوشیدم.
و از آن روز به بعد هرچه شعر و غزل در جام بلورین خود میریزم، هنوز تشنهام.
من تشنه نبودم!
چشمهسار شما زلال بود که مرا به جرعهنوشیِ از خود فرامیخواند.
۰۳/۰۲/۲۵