مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۰۷ ب.ظ

روزهای ساده

به نیت نوشتن پست های جدید به بیان می آیم اما به محض نوشتنِ اولین جمله،از انتشار زودهنگام آن منصرف می شوم.

هربار می گویم این جمله حیف است.این پاراگراف را می توانم در یکی از یادداشت های دوچرخه بیاورم.عجله برای چه؟باید دست نگه دارم و ...  اما می دانم این کار،درست نیست.نباید جملات را ذخیره کرد برای بعد.شاید بعدتر،حس و حالِ امروز با آدم،همراه نباشد.

دلم برای نوشتن پستی شبیه افسانه ی دریای آبی چشم هات تنگ شده.اما هرچه می نویسم متن ها به سمت دیگری پیش می روند.انگار که کلمات زیر دستم رَم کرده باشند و از من اطاعت نکنند.

چند روزی هست که دوباره فرصت کرده ام صوت های شاهین کلانتری را بشنوم و به آموزه های هر روزه اش مراجعه کنم.همزمانی این کار با کاهش حضورم در اینستاگرام به من کمک کرده است تا حس بهتری به روزهایم داشته باشم.

فعلا همین.

این پست را هم گذاشتم که به خودم یادآوری کنم اینجا قرار نیست فقط به انتشار یادداشت ها و داستان های شسته رفته بپردازم.

۰۰/۰۳/۲۵
یاس گل

نظرات  (۱)

آره یاسمن....همیشه که نباید نوشته هاو داستان های آدم شیک و مرتب و تمیز باشن!خودم هم مدتیه این حساسیتم رو کنار گذاشتم و توی کپشن هام کاملا بهم ریخته و پیچ در پیچ مینویسم....

بنویس

من میخونم💙

پاسخ:
ایول متینا. الهی که کنکورت رو به زودی و به خوبی پشت سر بذاری و بیشتر اینجا ببینمت :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">