مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب یلدا» ثبت شده است

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۸ ب.ظ

کوتوله ی زرد

 

-سیاهی!تا چشم کار می کند،سیاهی ست!
-تیرگی به سرتاسر گیتی نفوذ کرده است!
-مقابله با او مگر کار ساده­ ای ست؟

...
ستاره ها،طی شب­ های طولانی،از نبردی خیالی علیه تاریکی حرف می ­زدند.از جنگی که هرگز برای آن،اقدامی نکرده بودند و فقط،صحبت از آن در میان بود.هرچه بیشتر درباره­ ی تاریکی حرف می ­زدند،هیبت آن نیز در چشمشان بزرگ­تر می­شد و امکان شکست دادنش،سخت­ تر.
ستاره ای در جمع بود که او را کوتوله ­ی زرد خطاب می­ کردند.کوتوله­ ی زرد اگرچه از کودکی بارها درباره­ ی قدرت و عظمت بی­ کران تاریکی شنیده بود اما همیشه در خیال،به نور و پیروزی فکر کرده بود.
وقتی ستارگان،به تکرار،از عدم توانایی خود برای مبارزه با تاریکی حرف می­ زدند،کوتوله ی زرد،جدای از همه،به دوردست­ ها نگاه می­ کرد و کسی نمی­ دانست انتهای نگاه او به کجا می ­رسد.
کوتوله ی زرد،شبی تصمیمی گرفت.او با تکیه بر فروغِ امیدِ تابیده بر قلبش به سوی تاریکی قدم برداشت.
او دور می­ شد و ستاره­ ها به تمسخر می­ گفتند:
 
-گمان می­ کند می ­تواند تمام جهان را با نور خود روشن کند!
-در خود چه دیده است؟اینجا ستاره های بزرگ ­تر و درخشان­ تر از او حضور دارند.
-همین شب هاست که تاریکی او را در خود ببلعد.کارش تمام است.

شب ­ها از پی هم می­ گذشت و هرچه او جلوتر می ­رفت،از نگاه باقی ستارگان کوچک­ تر می­ شد.او به سوی آرزوی دوردست و به ظاهر ناممکن خود قدم برمی­ داشت تا اینکه بالاخره جایی از ادامه ­ی مسیر ایستاد.
چه اتفاقی افتاده بود؟آیا او دچار شب شده بود؟شکست خورده بود یا ترسیده بود؟
برای ستاره های دیگر که خیلی خیلی دور از او بودند دلیل توقف مشخص نبود.او به مکانی رسیده بود که فهمیده بود بهترین جای جهان برای مبارزه با تاریکی است.او در مرکز یک منظومه ایستاده بود.منظومه ­ای که به واسطه ی نور و گرمای او به جنبش درآمده بود و جاذبه اش تمام سیاره­ های اطراف را به گردش می­ انداخت.
او روشنایی را نه به سرتاسر گیتی اما لااقل به جهان گرداگرد خود بخشیده بود.

آن شب،از میان میلیاردها میلیارد ستاره­ ی موجود در آسمان،فقط یک ستاره بر یلدای بلند زمینیان طلوع کرد و به درخشنده ­ترین ستاره ­ی آسمانِ آن­ ها؛یعنی خورشید تبدیل شد.
باقی،برای زمینیان،همان ستاره ­های کوچکِ آسمان باقی ماندند.
همان نقاط کم­ نور و دوری که شب،بر آن­ ها،غلبه کرده بود.

 

 

 

+ شما به صدای کوتوله ی زرد:خورشید گوش می دهید.

۰ نظر ۳۰ آذر ۹۹ ، ۲۱:۲۸
یاس گل
پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۷ ق.ظ

فردای امید بخش پس از طولانی ترین شب سال!طلوع کن

زمین از حرکت ایستاده است،

زمان ایستاده است،

در یک نقطه از مکان.

 

تقویم،

روز از روز،تکان نمی خورد!

روزها،شب نمی شوند و شب ها،

جنازه ی بی رمق خود را،

به روشناییِ دیگربارِ روز نمی رسانند.

 

بلندترین شب سال در من اتفاق افتاده است.

یلدا،

نام دیگر من است.*

نامی که توی شناسنامه،

نمی نویسند...

 

براده های یک ذهن:

* وقتی عبارت «یلدا،نام دیگر من است» را می نوشتم،حس کردم این جمله کمی مشکوک به تکرار است.البته یادم نمی آمد که آیا جایی خواندمش یا نه.جستجو کردمش و دیدم در اشعار افراد دیگری هم از این عبارت استفاده شده.

مثلا اینجا:

یلدا نام دیگر من است

یا در این سروده از لیلا مومنی :

یلدا نام دیگر من است،درست وقتی یک دقیقه ی دیگر به نبودنت،صبورترم

اگر شما هم اشعار دیگری با همین عبارت می شناسید با ذکر نام شاعر/نویسنده برایم بنویسید.

یلدایتان مبارک.

۲ نظر ۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۱:۴۷
یاس گل
شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۵ ب.ظ

عاشقانه های یلدایی

از خیر این یک دقیقه های یلداییِ هر ساله ،به آسانی نمی گذرم.

برای همین یک دقیقه سنگ تمام می گذارم در این خانه.

به اندازه یک سال طولانی میکنم آن را برای هردوی مان.

به اندازه تمام نبودن هایمان،

به اندازه تمام چشم در چشم نشدن هایمان،

به اندازه تمام لحظه هایی که یادمان رفت به یکدیگر بگوییم:دوستت دارم خوب من!

باید بیایی،در را باز کنی و ببینی که ...

 خانه پر است از آویز های دست ساز و کارت پستال های رنگارنگ یلدایی،

ازانار های دان شده در کاسه های سفالی فیروزه ای رنگ و هندوانه های مثلثی قاچ خورده،

از بهانه های تفأل زدن بر دیوان جناب حافظ و ...

و میهمان بیاید برایمان.

به بچه ها هیچ نگوییم.

بگذاریم تا دلشان می خواهد خنده سر دهند.

اصلا خانه را بگذارند روی سرشان.

چه فرقی می کند.

به آن ها هم باید بگوییم که تا چه اندازه عزیزند برایمان و چه شیرین و گرم است طعم بودنشان.

یلدا را باید بزرگ کنیم.

این 60 ثانیه های به ظاهر اندک را.

شاید رسالت یلدا همین باشد.

که یادمان نرود چقدر محتاج دقیقه هاییم برای عشق ورزیدن های از یاد رفته در روزگار سرد آهنی!

 


براده های یک ذهن:

ثبت لحظات شیرین یلدا در خاطراتمان بسیار باارزش تر است از ثبت عکس های پی در پی یلدایی با دوربین عکاسی و اشتراک گذاری آن با سایرین!یلدا را بدون تلفن همراه سر کنیم!

بی تو شب هامان همه یلدایی اند!

۶ نظر ۲۸ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۵
یاس گل