مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۴۷ ب.ظ

من همان نوجوان دیروزم

دوچرخه فقط ضمیمه رایگان پنجشنبه های روزنامه همشهری نیست

دوچرخه دنیایی است که ورود به آن مشروط به نوجوانی کردن است.نمی شود جوان باشی  و بزرگسال و قدم به دنیای اعجاب انگیز آنان بگذاری.

باید نگاهت نگاهی نوجوانانه باشد.مثل آن ها بنگری،دنیا را از چشم آنان نظاره گر باشی تا درکشان کنی.

دوچرخه رویایی رنگی است که دست نوجوانان را می گیرد و به سلامت از پل معلق نوجوانی عبورشان می دهد.

استعدادهای ناب آنان را شکوفا می کند و چنان درگیرشان می کند که تا سالیان سال مزه خوش خاطراتشان با یک روزنامه کاغذی ماندگار شود.

دوچرخه روایت نوجوانانی است که اهل مطالعه اند.می خوانند،می نویسند و متفاوت نگاه می کنند.

امسال که برای اول بار در نمایشگاه مطبوعات پشت غرفه ی دوست داشتنی و کوچک دوچرخه حضور پیدا کردم،نمایشگاه را از زاویه ای متفاوت نگریستم.

جوانانی را دیدم که هنوز با دیدن نام دوچرخه زیر لب می گفتند:یادش بخیر!

پیرمردی را دیدم که با اشتیاق برای نوه ی خود دوچرخه جمع می کرد و پیرزنی که شماره های دوچرخه را به نوجوانان محل هدیه می داد.

من در دوچرخه لحظه لحظه نوجوانی را احساس کردم.چشیدم و ماندگار کردم برای خود.

چرخ های دوچرخه هم چنان می چرخد.

و دوچرخه زنده است حتی برای نوجوانان دیروز خود...



تصویرگری:الهام درویش

۵ نظر ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۳:۴۷
یاس گل
سه شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۱۵ ب.ظ

کربلا یعنی : ...

دیاری را تصور کن که در آن بارانی از جنس حیات نمی بارد

رنگ رخساره های مردمش همرنگ خاک باشد و اشک همچون جریان آب بر زمین خشکی زده،از سرمنشأ چشم ها جاری شود و خطی بر جای بگذارد بر گونه ها...

رود هم اگر باشد در آن نزدیکی ها،عده ای به مذاقشان خوش نیاید که به لب تشنگان نظری کنند.نعمات الهی را با مالکیتی کاذب از آن خود کنند و آب را به منزله ی قوت جان همان تشنه لبان تصور کنند.

آب...!

چه استوار مردمانی که با همین واژه ی دو حرفی زندگی بخش،توانایی غلبه بر دشمنان و ظالمان زمان را دارند!

و چه بزدل مردمانی که به گمان خودشان با بستن آب بر پولادصفتان،پیروزی را از آن خود کرده اند!

داستان کربلا چنین بود.

کربلا داستان دو گروه از مردمان زمان بود.

گروهی اندک و گروهی بسیار،به ظاهر با یک دین ،با یک مذهب!که در برابر هم ایستادند.

تا یکی حق را فریاد کند و دیگری باطل را...

تا آن که برای حق به پا خاسته است ،با فدا کردن جان و مال و فرزند و تمام زندگی خویش به پیروزی و حقیقتی بزرگ رسد و آن که برای باطل آب بسته است و شمشیر زده است و سر بریده است،به پیروزی کاذب و شکستی بزرگ گرفتار شود.

کربلا یعنی:برای رسیدن به حقیقتی بزرگ باید از قید هر چیز گذشت،از قید هر آنچه که گرفتارمان میکند و وصلمان به زمین

حتی اگر تعداد اندک باشد و پیروزی بعید......



۶ نظر ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۱:۱۵
یاس گل