مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «منجی» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۷ ق.ظ

فردای امید بخش پس از طولانی ترین شب سال!طلوع کن

زمین از حرکت ایستاده است،

زمان ایستاده است،

در یک نقطه از مکان.

 

تقویم،

روز از روز،تکان نمی خورد!

روزها،شب نمی شوند و شب ها،

جنازه ی بی رمق خود را،

به روشناییِ دیگربارِ روز نمی رسانند.

 

بلندترین شب سال در من اتفاق افتاده است.

یلدا،

نام دیگر من است.*

نامی که توی شناسنامه،

نمی نویسند...

 

براده های یک ذهن:

* وقتی عبارت «یلدا،نام دیگر من است» را می نوشتم،حس کردم این جمله کمی مشکوک به تکرار است.البته یادم نمی آمد که آیا جایی خواندمش یا نه.جستجو کردمش و دیدم در اشعار افراد دیگری هم از این عبارت استفاده شده.

مثلا اینجا:

یلدا نام دیگر من است

یا در این سروده از لیلا مومنی :

یلدا نام دیگر من است،درست وقتی یک دقیقه ی دیگر به نبودنت،صبورترم

اگر شما هم اشعار دیگری با همین عبارت می شناسید با ذکر نام شاعر/نویسنده برایم بنویسید.

یلدایتان مبارک.

۲ نظر ۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۱:۴۷
یاس گل